خاییدن، در زیر دندان نرم کردن باشد، از کلمه خاییدن به معنی ’بخای’ یعنی در زیر دندان نرم ساز، (برهان قاطع)، خوش آیند، هرچه مقبول طبع باشد، زمین کاویده شده وکنده شده، زمین پست، خایه، (ناظم الاطباء)، خاینده، جونده، زیردندان نرم کننده، (شرفنامۀ منیری) : دندان لقمه خای چو در کام من نماند بهر غذای من فلک از سرگرفت شیر، سپاهانی (از شرفنامۀ منیری)، - آهن خای، جوندۀ آهن و کنایه از اسب سرکش و پرزور است، - پولادخای، مرد قوی و پرزور باشد: ز آواز او اندر آید ز جای دل مرد جنگی پولادخای، فردوسی، نجنبد ز یأجوج پولادخای سکندر چو سد سکندر ز جای، نظامی، -، کنایه از اسب پرزور باشد و آنرا آهن رگ و آهنین رگ نیز گویند، - جگرخای، کنایه است از آنچه دل بسوزاند، - جوشن خای، نعت است مرتیر را که جوشن سوراخ کند: چو همت است چه حاجت بگرز مغفرکوب چو دولت است چه حاجت بتیر جوشن خای، سعدی، نه هر که موی شکافد بتیر جوشن خای بروزحملۀ جنگ آوران بدارد پای، سعدی (گلستان)، - ژاژخای، مزخرف گوی، بیهده گوی: گاو خاموش نزد مرد خرد به از آن ژاژخای صدبار است، ناصرخسرو، پاک مردان چو ماهیند خموش ژاژخایان خلق چون عصفور، ناصرخسرو، دل به بیهوده ای مکن مشغول که فلان ژاژخای می خاید، ناصرخسرو، تأمل کنان در خطا و صواب به از ژاژخایان حاضرجواب، بوستان، - شکرخای، کنایه است از آنکه حرفهای نیکو زند، گاهی بمعنای عکس آن نیز بکار رود، - لجام خای،اسب پرزور و مستعد برای دویدن، چه اسب وقتی آماده برای دویدن است لجام و دهنه را می خاید: شیران مرگ دندان خایند چون بحرب گردند مرکبان سپاهت لجام خای، سوزنی
خاییدن، در زیر دندان نرم کردن باشد، از کلمه خاییدن به معنی ’بخای’ یعنی در زیر دندان نرم ساز، (برهان قاطع)، خوش آیند، هرچه مقبول طبع باشد، زمین کاویده شده وکنده شده، زمین پست، خایه، (ناظم الاطباء)، خاینده، جونده، زیردندان نرم کننده، (شرفنامۀ منیری) : دندان لقمه خای چو در کام من نماند بهر غذای من فلک از سرگرفت شیر، سپاهانی (از شرفنامۀ منیری)، - آهن خای، جوندۀ آهن و کنایه از اسب سرکش و پرزور است، - پولادخای، مرد قوی و پرزور باشد: ز آواز او اندر آید ز جای دل مرد جنگی پولادخای، فردوسی، نجنبد ز یأجوج پولادخای سکندر چو سد سکندر ز جای، نظامی، -، کنایه از اسب پرزور باشد و آنرا آهن رگ و آهنین رگ نیز گویند، - جگرخای، کنایه است از آنچه دل بسوزاند، - جوشن خای، نعت است مرتیر را که جوشن سوراخ کند: چو همت است چه حاجت بگرز مغفرکوب چو دولت است چه حاجت بتیر جوشن خای، سعدی، نه هر که موی شکافد بتیر جوشن خای بروزحملۀ جنگ آوران بدارد پای، سعدی (گلستان)، - ژاژخای، مزخرف گوی، بیهده گوی: گاو خاموش نزد مرد خرد به از آن ژاژخای صدبار است، ناصرخسرو، پاک مردان چو ماهیند خموش ژاژخایان خلق چون عصفور، ناصرخسرو، دل به بیهوده ای مکن مشغول که فلان ژاژخای می خاید، ناصرخسرو، تأمل کنان در خطا و صواب به از ژاژخایان حاضرجواب، بوستان، - شکرخای، کنایه است از آنکه حرفهای نیکو زند، گاهی بمعنای عکس آن نیز بکار رود، - لجام خای،اسب پرزور و مستعد برای دویدن، چه اسب وقتی آماده برای دویدن است لجام و دهنه را می خاید: شیران مرگ دندان خایند چون بحرب گردند مرکبان سپاهت لجام خای، سوزنی
چکش، پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، پکوک، کوبن، برای مثال چو سندان کسی سخت رویی نکرد / که خایسک تادیب بر سر نخورد (سعدی۱ - ۱۲۲)، آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار - ۱۱۲۶)
چکش، پُتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کُدین، پَکوک، کوبَن، برای مِثال چو سندان کسی سخت رویی نکرد / که خایسک تادیب بر سر نخوَرد (سعدی۱ - ۱۲۲)، آیین جهان طبل جفا کوفتن است / خایسک بلا بر سر ما کوفتن است (بهار - ۱۱۲۶)
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱) خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴) خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)
تخم انسان یا حیوان نر، بیضه، تخم پرندگان، برای مِثال چنین گفت مر جغد را باز نر / چو بر خایه بنشست و گسترد پر (فردوسی - ۱/۱۹۳) هرچه به شکل تخم مرغ باشد، برای مِثال ز زر خایۀ ریخته صدهزار / ابا هریکی گوهری شاهوار (فردوسی - ۵/۵۲۱) خایۀ زر: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زرین، برای مِثال در آن گوهرین گنجِ بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴) خایۀ زرین: گلولۀ زر، کنایه از آفتاب، خایۀ زر، برای مِثال آن خایه های زرین از سقف نیم خایه / سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر (خاقانی - ۱۸۶)