گیاهی است از تیره صلیبیان که بطور خودرو در باغها و صحراها میروید. ارتفاع آن به نیم متر میرسد شاخه هایش باریک و برگها دار از و گلها کوچک و زردند دانه های آن که سرخ اند و در غلافی جا دارند در پزشکی مورد استعمال دارند، جانوری ازتیره سخت پوستان از شاخه بند پاییان که قرمز رنگ و شبیه دانه های خاکشیر گیاهی است و در آبهای حوض و آب انبارهای آلوده دیده میشود توتو
گیاهی است از تیره صلیبیان که بطور خودرو در باغها و صحراها میروید. ارتفاع آن به نیم متر میرسد شاخه هایش باریک و برگها دار از و گلها کوچک و زردند دانه های آن که سرخ اند و در غلافی جا دارند در پزشکی مورد استعمال دارند، جانوری ازتیره سخت پوستان از شاخه بند پاییان که قرمز رنگ و شبیه دانه های خاکشیر گیاهی است و در آبهای حوض و آب انبارهای آلوده دیده میشود توتو
آلوده به خاک، خاک آلود، تهیه شده از خاک، رنگی شبیه قهوه ای روشن مانند رنگ خاک، به رنگ خاک، کنایه از آدمی، مردم، مقابل آبی، مربوط به خشکی، کنایه از فروتن، افتاده، برای مثال بنی آدم سرشت از خاک دارند / اگر خاکی نباشد آدمی نیست (سعدی - ۱۰۶)، کنایه از خوار، ذلیل، کنایه از فروتن بودن، افتاده بودن
آلوده به خاک، خاک آلود، تهیه شده از خاک، رنگی شبیه قهوه ای روشن مانند رنگ خاک، به رنگ خاک، کنایه از آدمی، مردم، مقابلِ آبی، مربوط به خشکی، کنایه از فروتن، افتاده، برای مِثال بنی آدم سرشت از خاک دارند / اگر خاکی نباشد آدمی نیست (سعدی - ۱۰۶)، کنایه از خوار، ذلیل، کنایه از فروتن بودن، افتاده بودن
خاکشیر، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشو، شفترک جانوری ریز سخت پوست و سرخ رنگ شبیه دانۀ خاکشیر که در آب های شیرین راکد مانند آب حوض و آب انبار یافت می شود و گاه ممکن است حامل میکروب باشد، توتو
خاکشیر، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشو، شِفتَرَک جانوری ریز سخت پوست و سرخ رنگ شبیه دانۀ خاکشیر که در آب های شیرین راکد مانند آب حوض و آب انبار یافت می شود و گاه ممکن است حامل میکروب باشد، توتو
نام محلی است کنار راه تبریز و سراب میان کرد کندی و دوز دوزان در 76800 گزی تبریز، دهی است جزء دهستان ابرغان، بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 45 هزارگزی باختر سراب و 2 هزارگزی شوسه سراب به تبریز، ناحیه ای است جلگه ای با آب و هوای معتدل و 823 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آنجا از چاه و محصول آن غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری وراه ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام محلی است کنار راه تبریز و سراب میان کرد کندی و دوز دوزان در 76800 گزی تبریز، دهی است جزء دهستان ابرغان، بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 45 هزارگزی باختر سراب و 2 هزارگزی شوسه سراب به تبریز، ناحیه ای است جلگه ای با آب و هوای معتدل و 823 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است، آب آنجا از چاه و محصول آن غلات و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری وراه ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
منسوب به خاک، (برهان قاطع) (آنندراج)، خلاف آبی، چون حیوان خاکی، ج، خاکیان: آب و خاک اجزای خاکی را همی کلی کند باز گه مر کل خاکی را همی اجزا کند، ناصرخسرو، جانت را اندر تن خاکی بدانش زرکنی چون همی ناید برون هرگز مگر از خاک زر، ناصرخسرو، پوشد لباس خاکی ما را ردای نور خاکی لباس کوته و نوری رداش تام، خاقانی، خاکی دلم درآتش و خون آب میشود تا تو کجائی امشب و مهمان کیستی، خاقانی، چو هست این دیر خاکی سست بنیاد، نظامی، فتاد اندر تن خاکی زابر بخششت قطره مدد فرما بفضل خویش تا این قطره یم گردد، سعدی، چون آبروی لاله و گل فیض حسن تست ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم، حافظ، ، برنگ خاک، اغبر، غبراء، (منتهی الارب)، آلوده بخاک، آغشته به خاک، کنایه از مردم بی حرمت و خوار و ذلیل، (آنندراج) (برهان قاطع) : لیلی بهزار شرمناکی آمد بر آن غریب خاکی، نظامی، چه عذر آری تو ای خاکی تر از خاک که گویائی در این خط خطرناک، نظامی، ، اشاره بمثلثۀ خاکی است که برج ثور وسنبله و جدی باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، اهل زمین، افتاده، متواضع: خاصگان دانند راه کعبۀ جان کوفتن کاین ره دشوار مشتی خاکی آسان دیده اند، خاقانی، روزی بطریق خشمناکی شه دید در آن جوان خاکی، نظامی، اگر صدسال بر خاکش نشینی ازو خاکی تری کس را نبینی، نظامی، خاکی شو و از خطر میندیش، نظامی، بنی آدم سرشت از خاک دارد اگر خاکی نباشدآدمی نیست، سعدی (گلستان)، - عالم خاکی، دنیا: آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی، حافظ
منسوب به خاک، (برهان قاطع) (آنندراج)، خلاف آبی، چون حیوان خاکی، ج، خاکیان: آب و خاک اجزای خاکی را همی کلی کند باز گه مر کل خاکی را همی اجزا کند، ناصرخسرو، جانت را اندر تن خاکی بدانش زرکنی چون همی ناید برون هرگز مگر از خاک زر، ناصرخسرو، پوشد لباس خاکی ما را ردای نور خاکی لباس کوته و نوری رداش تام، خاقانی، خاکی دلم درآتش و خون آب میشود تا تو کجائی امشب و مهمان کیستی، خاقانی، چو هست این دیر خاکی سست بنیاد، نظامی، فتاد اندر تن خاکی زابر بخششت قطره مدد فرما بفضل خویش تا این قطره یم گردد، سعدی، چون آبروی لاله و گل فیض حسن تست ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم، حافظ، ، برنگ خاک، اغبر، غبراء، (منتهی الارب)، آلوده بخاک، آغشته به خاک، کنایه از مردم بی حرمت و خوار و ذلیل، (آنندراج) (برهان قاطع) : لیلی بهزار شرمناکی آمد بر آن غریب خاکی، نظامی، چه عذر آری تو ای خاکی تر از خاک که گویائی در این خط خطرناک، نظامی، ، اشاره بمثلثۀ خاکی است که برج ثور وسنبله و جدی باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، اهل زمین، افتاده، متواضع: خاصگان دانند راه کعبۀ جان کوفتن کاین ره دشوار مشتی خاکی آسان دیده اند، خاقانی، روزی بطریق خشمناکی شه دید در آن جوان خاکی، نظامی، اگر صدسال بر خاکش نشینی ازو خاکی تری کس را نبینی، نظامی، خاکی شو و از خطر میندیش، نظامی، بنی آدم سرشت از خاک دارد اگر خاکی نباشدآدمی نیست، سعدی (گلستان)، - عالم خاکی، دنیا: آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی، حافظ
خاکشو که عربان بزرالخمخم خوانند و علف آن را به شتر دهند، (برهان قاطع)، نام داروئی که بنام خوب گلان شهرت دارد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، خبّه (به لغت اصفهانیان)، گیاهی است که دانه های آن قرمز و لعاب بسیار دارد و بیشتر در ایران جنس سیسنبریوم سوفیا دیده میشود، (از کتاب گیاه شناسی حسین گل گلاب)، خفبج، - امثال: خاکشی نبات بحلقم نکرده ای، یعنی لطف و محبتی که چنان باید نکرده ای، فلان خاکشی مزاج است، یعنی سازگار و سازنده با هر جریانی است، - خرد و خاکشی، ریزریز، بسیار خرد، - خاکشی یخ مال، خاکشی که بایخ سایند تا سخت سرد شود و بیمار را دهند در بیماری اسهال، رجوع به خاکشو و خاکژی و خاکشیر شود، ، حیوانهای ریز برنگ سرخ و مایل بتدویر که غالباً در حوضها که آب مانده دارند پیدا آید
خاکشو که عربان بزرالخمخم خوانند و علف آن را به شتر دهند، (برهان قاطع)، نام داروئی که بنام خوب گلان شهرت دارد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، خُبَّه (به لغت اصفهانیان)، گیاهی است که دانه های آن قرمز و لعاب بسیار دارد و بیشتر در ایران جنس سیسنبریوم سوفیا دیده میشود، (از کتاب گیاه شناسی حسین گل گلاب)، خَفَبج، - امثال: خاکشی نبات بحلقم نکرده ای، یعنی لطف و محبتی که چنان باید نکرده ای، فلان خاکشی مزاج است، یعنی سازگار و سازنده با هر جریانی است، - خرد و خاکشی، ریزریز، بسیار خرد، - خاکشی یخ مال، خاکشی که بایخ سایند تا سخت سرد شود و بیمار را دهند در بیماری اسهال، رجوع به خاکشو و خاکژی و خاکشیر شود، ، حیوانهای ریز برنگ سرخ و مایل بتدویر که غالباً در حوضها که آب مانده دارند پیدا آید
گیاهی است از تیره صلیبیان که بطور خودرو در باغها و صحراها میروید. ارتفاع آن به نیم متر میرسد شاخه هایش باریک و برگها دار از و گلها کوچک و زردند دانه های آن که سرخ اند و در غلافی جا دارند در پزشکی مورد استعمال دارند، جانوری ازتیره سخت پوستان از شاخه بند پاییان که قرمز رنگ و شبیه دانه های خاکشیر گیاهی است و در آبهای حوض و آب انبارهای آلوده دیده میشود توتو
گیاهی است از تیره صلیبیان که بطور خودرو در باغها و صحراها میروید. ارتفاع آن به نیم متر میرسد شاخه هایش باریک و برگها دار از و گلها کوچک و زردند دانه های آن که سرخ اند و در غلافی جا دارند در پزشکی مورد استعمال دارند، جانوری ازتیره سخت پوستان از شاخه بند پاییان که قرمز رنگ و شبیه دانه های خاکشیر گیاهی است و در آبهای حوض و آب انبارهای آلوده دیده میشود توتو