جدول جو
جدول جو

معنی خانمانه - جستجوی لغت در جدول جو

خانمانه
به شیوه خانم ها، خانم وار، زنانه
متضاد: مردانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادمانه
تصویر شادمانه
(دخترانه)
خشنود، شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
کوچک ترین واحد اجتماعی که شامل پدر، مادر و فرزندان آن ها است، در علم زیست شناسی تیره، خاندان، دودمان، فامیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه، زن و فرزند، اهل خانه، برای مثال غریب اگرچه وزیر شه جهان باشد / همیشه میل دلش سوی خانمان باشد (ابن یمین - لغت نامه - خانمان)، خانه و اسباب خانه، اسباب زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خائنانه
تصویر خائنانه
ویژگی عملی که از روی خیانت انجام یابد، به روش خیانت کاران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادمانه
تصویر شادمانه
شادمان، خوشحال، خوش وخرم، برای مثال در این گیتی سراسر گر بگردی / خردمندی نیابی شادمانه (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۳۶)، بر آنچه داری در دست شادمانه مباش / وز آنچه از کف تو رفت از آن دریغ مخور (ناصرخسرو - ۲۶۸)، توام با شادی و خوشحالی، جشنی که از روی شادی و نشاط گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانگانه
تصویر دانگانه
آنچه به یک دانگ یعنی یک ششم درهم بیرزد، چیزی کم و نزدیک به یک دانگ، برای مثال گرچه مرا هست به خروار فضل / نیست ز دانگانه مرا یک تسو (کمال الدین اسماعیل - ۵۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظالمانه
تصویر ظالمانه
ستمگرانه، بیدادگرانه
فرهنگ فارسی عمید
(نْ / نُ / نِ)
خانه با اهل خانه. (ناظم الاطباء). اهل و عیال و خانه و اسباب خانه. رجوع به خان و مان شود:
که در ارگ باشد مرا خانمان
به آسودگی امشب آنجا بمان.
فردوسی.
لیکن چو خان بخدمت درگاه او دوید
حرّی نمود و نستد ازو ملک و خانمان.
فرخی.
تو نیکبختی کز مهر خاندان رسول
غریب و رانده و بی نان و خانمان شده ای.
ناصرخسرو.
گرد ایشان رمیده کرد مرا
از سر خانمان و نعمت و ناز.
ناصرخسرو.
بلکه از چسبندگی بر خانمان
تلخ آیدشان شنیدن این بیان.
مولوی.
، خویشان و اهل و عیال:
جلب کشی و همه خانمانت پرجلب است
بلی جلب کش و کرده به کودکی جلبی.
عسجدی.
در زینهار خویش بداری و بند خویش
او را و خانمان و تنش را ز روزگار.
منوچهری.
غریب اگر چه وزیر شه جهان باشد
همیشه میل دلش سوی خانمان باشد.
ابن یمین.
، خانه و اسباب خانه:
چون دیو ببرد خانمان از من
به زین بجهان نیافتم داری.
ناصرخسرو.
اگر دوستی خاندان بایدت هم
چو ناصربه دشمن بده خانمان را.
ناصرخسرو.
بود شخصی مفلسی بی خانمان
مانده در زندان و بند بی امان.
مولوی.
به دوستان گله آغاز کرد و حجّت ساخت
که خانمان من این شوخ دیده پاک برفت.
سعدی (گلستان).
- از خانمان برکندن، آواره ساختن. ریشه کن نمودن از خانه و منزل. (ناظم الاطباء).
- بی خانمان، بی کس و کار. بی خانواده. بی کس.
- خانمان برانداز، امری که اساس و پایۀ خانمانی را از بین ببرد. نابودکننده خانمان. پریشان کننده خانمان.
- نوخانمان، تازه بدوران رسیده. آنکه تازه خانمانی بهم زده.
، میهن. وطن. چون:از خانمان بیرون کردن، بمعنی: از وطن راندن. اجلاء. (مجمل اللغه) ، حیوان اهلی. جانور خانگی، دولت و ثروت خصوصاً ثروت موروثی که قابل حمل باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است جزء دهستان حومه مرکزی شهرستان فومن واقع در 6 هزارگزی باختری فومن. ناحیه ای است واقع در کنار راه فرعی صومعه سرا به ماکلوان. این ده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. دارای 191 تن سکنه که شیعی مذهب و طالشی زبانند. آب آنجا از رود خانه ماسوله و محصولات آنجا برنج و چای و ابریشم و عسل و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
شاد شادان خوشحال، از روی شادی باخوشحالی. جشنی که از روی شادی و نشاط گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ای که از نی بوریا سازند خانه ای که بر در و پنجره آن خاز شتر بندند و آب بر آن پاشند تا نسیم خنک بدرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالمانه
تصویر عالمانه
عاقلانه، خردمندانه، دانشمندانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظالمانه
تصویر ظالمانه
ستمگرانه، بیداد گرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگانه
تصویر دانگانه
متاع و کالای خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائنانه
تصویر خائنانه
آنچه از روی خیانت انجام گیرد: اعمال خاینانه، از روی خیانت: (خاینانه رفتار میکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاینانه
تصویر خاینانه
آنچه از روی خیانت انجام گیرد: اعمال خاینانه، از روی خیانت: (خاینانه رفتار میکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانخانی
تصویر خانخانی
چند فرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
خانواده اهل خانه اهل البیت دودمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارزمانه
تصویر خارزمانه
سختی، ناراحتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه با اهل خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگانه
تصویر دانگانه
((نِ))
پولی که در یک گردش دسته جمعی از افراد گروه گرفته می شود، چیزی که یک ششم دانگ بیارزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادمانه
تصویر شادمانه
((نِ یا نَ))
شادمان، جشنی که از روی شادی و نشاط گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
((نْ یا نُ))
دار و ندار، خانه و هر آن چه که متعلق به آن است، خان و مان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاندانه
تصویر جاندانه
((نِ))
آن بخش از جمجمه که در کودکی نرم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانواده
تصویر خانواده
((نْ یا نِ دِ))
اهل خانه، اهل البیت، مجموعه افراد دارای پیوند سببی یا نسبی که در زیر یک سقف زندگی می کنند، مجموعه خویشاوندان، خاندان، تیره، خاندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظالمانه
تصویر ظالمانه
ستمگرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالصانه
تصویر خالصانه
بی آلایش
فرهنگ واژه فارسی سره
خان ومان، خانه، سامان، سرا، ماوا، مسکن، اهل بیت، اهل وعیال، زن و فرزند، اسباب زندگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شادمانه
تصویر شادمانه
Cheerfully, Jollily, Jovially, Joyfully, Joyously, Jubilantly, Merrily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ظالمانه
تصویر ظالمانه
Cruelly, Oppressively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مانعانه
تصویر مانعانه
Obstructively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مانعانه
تصویر مانعانه
de forma obstrutiva
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شادمانه
تصویر شادمانه
весело , добродушно , радостно , ликующе
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ظالمانه
تصویر ظالمانه
жестоко , угнетающе
دیکشنری فارسی به روسی