جدول جو
جدول جو

معنی خامیازه - جستجوی لغت در جدول جو

خامیازه(زَ / زِ)
خمیازه و دهن درّه باشد. (برهان قاطع). رجوع به ’خامیازه’ و ’خمیازه’ شود:
کس از آن جمله شادمانه نگشت
به تب گرم و خامیازۀمن.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
خامیازه
حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
آنچه به وسیلۀ مردم عادی استفاده می شود، غیرعلمی، عوامانه مانند عوام، به روش مردم عادی، برای مثال عامیانه چه ملامت می کنی / بخل بر خوان خداوند غنی (مولوی - ۷۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شامیانه
تصویر شامیانه
سایه بان، چتر، سراپرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خامیاز
تصویر خامیاز
خمیازه، برای مثال آن چنان کز عطسه و از خامیاز / این دهان گردد به ناخواه تو باز (مولوی - ۶۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیازه
تصویر خمیازه
دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
(خَمْ زَ/ زِ)
فاژه. دهن دره. دهان دره. باسک. پاسک. آسا. تثاوب. خمیاز. بازشدن تشنجی و طبیعی دهان بطوری مخصوص با غلبه خواب یا ماندگی، بیاستو. آسا. فنجا. ثوباء. هاک. خامیاز. (یادداشت بخط مؤلف) :
وداع غنچه دل را نیست جز تعلیم مخموری
گرفت از رفتن دل ساغر خمیازه آغوشم.
میرزا بیدل (از آنندراج).
ای در غم خال تو دو عالم هندو
صحراگرد خیال چشمت آهو
مخمور گرفتاری گیسوی ترا
خمیازه دهد چو شانه از هر بن مو.
میرزا بیدل (از آنندراج).
آغوش ز خمیازۀ زخم تو ببندم
گر بخیه خورد چاک دل از موی میانت.
قاسم مشهدی (از آنندراج).
چند از حسرت دیدار تو خمیازه کشم
دیده ای کو که بروی تو نظر تازه کنم.
علی خراسانی (از آنندراج).
زند فریاد ناوک در هوای شصت صاف او
کمان خمیازۀ حسرت کشد بر زور بازویش.
معز فطرات (از آنندراج).
زاهد بیا بباغ اگر می نمیکشی
خمیازه ای بر آب و علف میتوان کشید.
اشرف (از آنندراج).
شیشه های فلک از باده تهی گردیده ست
کنم ازجرعۀ خورد چارۀ خمیازۀ صبح.
ظهوری (از آنندراج).
قربانیان مسلخ شوق شهادتیم
خمیازه بر توجه قصاب می کشم.
طالب آملی (از آنندراج).
دلی دارم که در آغوش مرهم زخم ناسورش
نمک میریزد و خمیازه بر خمیازه میریزد.
طالب آملی (از آنندراج).
گل خمیازۀما رنگین است
چشم بر لاله عذاری داریم.
صائب (از آنندراج).
مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی
صد خم می داری و حسرت بمینا می کشی.
صائب (ازآنندراج).
چون گل از خمیازۀ آغوش میریزد بهم
هر که آن سرو خرامان را تماشا می کند.
صائب (از آنندراج).
خمیازۀ گل وقت سحر بی سببی نیست
غفلت نکنم در خم آن طرف کلاه است.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
خمیازه خمیازه آرد:
مگو پوچ تا نشنوی حرف پوچ
که خمیازه خمیازه می آورد.
صائب
لغت نامه دهخدا
خمیازه و دهان دره را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، دهان از هم باز شود از کاهلی یا از غلبۀ خواب، آسا، باسک، پاسک، فاژ، فاژه، شوباء، (شرفنامۀ منیری) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس)، افزاء، فنجا، (ناظم الاطباء)، تثاؤب، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، ثاءب، (منتهی الارب)، خامیازه:
این نمیدانم ولی هستی ّ من
می گشاید بی مراد من دهن
آن چنان کز عطسه و از خامیاز
این دهن گردد بناگاه تو باز،
مولوی (از جهانگیری)،
رجوع به ’خامیازه’ و ’خمیازه’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شامیانه
تصویر شامیانه
سراپرده خیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
منسوب به عوام و مردم بیسواد و فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیازه
تصویر خمیازه
دهان دره، دهن دره
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیازه
تصویر خمیازه
((خَ زِ))
حالتی که به سبب خستگی، اختلال در خواب و کسالت در شخص ایجاد شود به طوری که به فاصله کوتاه و ناخودآگاه دهان تا حد ممکن باز شده، دست ها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
((نِ))
مانند عوام و مردم بی سواد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
تودگانه
فرهنگ واژه فارسی سره
آسا، پاسک، دهان دره، دهن دره، فاژ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ اگر خواب ببینید خمیازه می کشید، علامت آن است که بیهوده به جستجوی آسودگی و فراغت خاطر می گردید. 2ـ اگر خواب ببینید دیگران خمیازه می کشند، علامت آن است که دوستان خود را در وضعیتی فلاکت بار خواهید دید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
Colloquial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
familier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
разговорный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
sehari-hari
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
halk dilinde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
口語的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
口语的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
עממי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
일상적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
informeel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
सामान्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
umgangssprachlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
colloquiale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
coloquial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
coloquial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
potoczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
розмовний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عامیانه
تصویر عامیانه
ya kila siku
دیکشنری فارسی به سواحیلی