جدول جو
جدول جو

معنی خامان - جستجوی لغت در جدول جو

خامان
جمع واژۀ خام، ناپختگان، کسانی که کار از روی بصیرت نکنند:
در سپس این و آن شدند گروهی
بی خردان جهان و ناکس خامان،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
خامان
بید مصری، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 374)، رجوع به خاماروان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرامان
تصویر خرامان
(دخترانه)
آنکه با ناز و تکبر راه می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاقان
تصویر خاقان
(پسرانه)
خان بزرگ، امپراطور، لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامان
تصویر رامان
(پسرانه)
نام وزیر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خابان
تصویر خابان
(پسرانه)
نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامان
تصویر سامان
(پسرانه)
ترتیب، نظام، زندگی، سرزمین، ناحیه، روش کاری، صبر، آرام و قرار، نام مؤسس سلسله سامانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامان
تصویر هامان
(پسرانه)
معرب از یونانی، مشهور، نام وزیر اخشویروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مامان
تصویر مامان
مادر، کنایه از قشنگ، مامانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرامان
تصویر خرامان
خرامنده، در حال خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خایان
تصویر خایان
در حال خاییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه، زن و فرزند، اهل خانه، برای مثال غریب اگرچه وزیر شه جهان باشد / همیشه میل دلش سوی خانمان باشد (ابن یمین - لغت نامه - خانمان)، خانه و اسباب خانه، اسباب زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاقان
تصویر خاقان
لقب پادشاهان چین و ترکستان، پادشاه، شاهنشاه، در دورۀ قاجار، لقب بعضی از درباریان و نزدیکان شاه، مقرب الخاقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامان
تصویر سامان
اسباب خانه، لوازم زندگانی، افزار کار، بار و بنۀ سفر، کالا،
آراستگی و نظم، برای مثال گهی بر درد بی درمان بگریم / گهی بر حال بی سامان بخندم (سعدی۲ - ۴۹۲) آرام و قرار، برای مثال کسی که سایۀ جبار آسمان شکند / چگونه باشد در روز محشرش سامان (کسائی - مجمع الفرس) اندازه و نشانه، برای مثال میان بربسته بر شکل غلامان / همی شد ده به ده سامان به سامان (نظامی - مجمع الفرس)
سامان دادن: نظم و ترتیب دادن و آراستن، سر و صورت دادن
سامان گرفتن: سامان یافتن، سر و سامان یافتن، نظم و ترتیب پیدا کردن، سرو صورت به خود گرفتن، صاحب خانه و زندگانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لامان
تصویر لامان
فریب، دروغ، لاف و گزاف، ریشخند، چست و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
یکی از سرداران ایرانی که ازجانب رستم بن فرخ زاد بجنگ مثنی بن حارثه و ابوعبیدۀ ثقفی به حیره شد و بر دست مسلمانان اسیر گشت و سرانجام در جنگ کشته شد، (از تاریخ گزیده چ عکسی ص 174)
لغت نامه دهخدا
شبه جزیره کوچکی است در روسیه (قسمت شمالی قفقاز) که در بغاز کرچ بین دریای آزف (شمال این شبه جزیره) و دریای سیاه (جنوب این جزیره) قرار دارد و مساحت آن در حدود 1500 کیلومترمربع است، اصل آن سرزمین آتش فشانی است و معادن نفت فراوان دارد، این شبه جزیره درقرون وسطی مرکز یکی از شاهزاده نشین های روسیه بود
لغت نامه دهخدا
(خاصْ صا)
جمع فارسی خاص که ضد عام است:
همت خاصان و دل عامیان.
نظامی.
که خاصان در این ره فرس رانده اند
بلا احصی از تک فرو مانده اند.
سعدی (از آنندراج).
چرا نزدیکترنیائی تا بحلقۀ خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد. (گلستان سعدی). شنیدم که سحرگاهی با تنی چند از خاصان ببالین قاضی فراز آمد. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
ترکی جغتایی باد مرگ میر باد نوعی باداست که اگر بیایدیا کسی بدان مبتلا گردد مایه مرگ او میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامان
تصویر سامان
لوازم زندگی، آراستگی و نظم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی شاهنشاه عنوانی است که بیاد شاهان چین و ترکان داده اند، جمع خواقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمان
تصویر خیمان
بیم، بد دلی، ترفندگری
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت پایین جامه مقابل گریبان، دنباله هر چیز دنبال، کناره هر چیز حاشیه: دامان صحرا دامان کوه، چادر بادبان کشتی شراع
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی مام مادر، دلپسند تو دل برو، جنده جاف (در زبان کودکان) مادر والده، هر چیز خوب قشنگ دلپسند، شخص خوش جنس و بزرگوار، الف - مردان رفیقه های خود را مامان خطاب کنند (درین صورت غالبا مامان جون (جان) گویند)، ب - روسپیان خانم رئیس و سر دسته خود را مامان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامان
تصویر لامان
فریب، دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه با اهل خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامان
تصویر خرامان
رونده با ناز و تکبر و تبخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصمان
تصویر خصمان
دشمنان، عدوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامان
تصویر خرامان
((خُ))
رونده با ناز و تکبر و تبختر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاقان
تصویر خاقان
لقبی برای پادشاهان چین و ترکستان، جمع خواقین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامان
تصویر سامان
اسباب، لوازم، وسایل زندگی، باروبنه، متاع، کالا، آراستگی، نظم، رواج و رونق، آرام، قرار، مکان، محل، تدارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مامان
تصویر مامان
((در زبان کودکان))
مادر، در تداول فارسی هر چیز خوب و قشنگ
فرهنگ فارسی معین
نوعی باد است که اگر بیاید یا کسی بدان مبتلا گردد مایه مرگ او می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
((نْ یا نُ))
دار و ندار، خانه و هر آن چه که متعلق به آن است، خان و مان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامان
تصویر سامان
انظباط، دیار، ترتیب، نظم، منطقه
فرهنگ واژه فارسی سره