جدول جو
جدول جو

معنی خامالا - جستجوی لغت در جدول جو

خامالا
بیونانی داروئی است که آن را مازریون گویند، برگ آن از برگ زیتون کوچکتر و از برگ مورد بزرگتر میباشد و رنگش بزردی گراید، گرم و خشک است در چهارم، بر برص و بهق طلا کنند نافع باشد و با عسل بر ریشهای خشک مالند سود دهد و آن را خامالیون هم گویند و بعربی زیتون الارض خوانند و بعضی گفته اند که خامالا بیونانی حربا باشد و آن نوعی از چلپاسه است و بعربی اسدالارض گویند، (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 357)، نام دوائی است که آن رامازریون نیز گویند، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، هفت برگ، (فرهنگ جهانگیری)، نیز رجوع به حربا شود
لغت نامه دهخدا
خامالا
یونانی بژ مهره (حرباء)، مازریون از گیاهان
تصویری از خامالا
تصویر خامالا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تامیلا
تصویر تامیلا
(دخترانه)
بخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تامارا
تصویر تامارا
(دخترانه)
کاملا جستجو کن، کاملترین، نام حاکم گرجستان و دختر گیورکی سوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامیلا
تصویر رامیلا
(دخترانه)
خدای بزرگ، نامی آشوری است، خدای بزرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرمالو
تصویر خرمالو
میوه ای شبیه گوجه فرنگی، با پوست سرخ رنگ و طعم گس که پس از رسیدن شیرین می شود، درخت این میوه با برگ هایی درشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به اجمال، به اختصار، به طور خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
به یونانی قنطوریون است، (فهرست مخزن الادویه)، اسم یونانی قنطوریون کبیر است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ خماله. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خمله شود
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ)
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شاهی، واقع در 24هزارگزی باختر شاهی. این ناحیه در دشت واقع است با آب و هوای معتدل و مرطوب. آب آن از رود خانه تیلن دره و محصول آن برنج و پنبه و غلات و صیفی و مختصر ابریشم. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام ارتفاعاتی که سر راه طهران به مشهد قرار دارد. رابینو میگوید: سه راه از نوده به دشت یموت هست، جنوبی ترین آن خان دور و وسطی قراتپه و شمالی آن گردنۀ صادقانلی است. راه باریکی از نوده به میانه سر راه طهران به مشهد هست که از ارتفاعات خرمالو شروع و به جلگۀ زردوا منتهی میشود. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 320)
دهی است جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 24هزارگزی باختری هریس و 3هزارگزی شوسۀ تبریز - اهر. این ده در جلگه واقع است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی، فرشبافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام میوه ای است که درختان آن در جنگلهای شمال ایران فراوان و میوه های آن خرمایی رنگ و کوچک است و جنس خرمای ژاپونی آن دارای میوۀ درشت سرخ رنگ و بی هسته است. (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 251). خرماهندو. خرماهندی. اندی خرما. اندوخرما. فرمنی. فرمونی. انجیر. خرماآلو. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خرماآلو شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
وی حسین حنفی پیشاوری و شهیر به ’خانملا’ مولوی است. مرگ او در حدود 1210 هجری قمری اتفاق افتاد. او راست: 1- تفسیر اتقان فی علوم القرآن. که در دهلی بسال 1280 هجری قمری چاپ شد. 2- حاشیۀ خانملا. کتابی است بر حاشیۀ میرزاهد بر شرح دوانی در منطق که در قازان بسال 1888 میلادی در 419 صفحه چاپ شده است. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مازریون. اشخیص
لغت نامه دهخدا
نام قومی ساکن ساحل غربی آفریقای جنوبی، میان 19 و 22 درجه عرض جنوبی، (از قاموس الاعلام ترکی)، رجوع به داماراس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شهری است در شمال غربی هندوستان از ایالت پنجاب در دامنۀ کوه هیمالیا واقع در 272 هزارگزی شمالی دهلی. سکنۀ آن 62000 تن و مرکز تجارتی و صنعتی است و محصول مهم آن گندم است. (از لاروس بزرگ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
شهری است از اتحاد جماهیر شوروی کنار رود خانه ولگا دارای 760000 تن سکنه است، بندری است تجارتی و صنعتی و اکنون به آن کویبیکف گویند
نام رودخانه ای است که رود کن کای بدان میریزد، (ایران باستان ص 583)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام قصبه ای در 8 هزارگزی پوروس به ایالت آرگولی یونان. در پیرامون آن بعضی آثار عتیقه یافت شود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
اسمر. گندمگون. قهوه ای رنگ. (ناظم الاطباء). اما در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
بیونانی شبرم است و گفته اند ماذریون است، (فهرست مخزن الادویه)، و رجوع به کامالاون شود
لغت نامه دهخدا
دماغه ای است مرتفع، در حدود شرقی جزیرۀسن تروپه در مدیترانه
لغت نامه دهخدا
گرد خیلی نرم قرمزرنگی است که از غدد و کرک هائی که سطح میوۀ گیاهی را پوشانده تشکیل میگردد، گیاه مزبور نهال کوچکی است که در تمام نواحی گرمسیر آسیا میروید، در حقیقت گرد کامالا میوه را محفوظ میدارد، کامالا یکنوع رنگی است که از پنج قرن قبل از میلاد مسیح توسط هندیها برای ساختن ابریشم بکار میرفته است ولی خواص ضدکرم آن فقط از 1841 میلادی ببعد شناخته شده است، قسمت مؤثر کامالا به Rotlerine موسوم است و از مشتقات Phloroglucine می باشد عصارۀ مزبور باعث تحریک عضلات صاف و فلج و یا توقف حرکات و انقباضهای عضلات مخطط می شود و در روی سلسلۀ اعصاب مرکزی دارای خواص سمی میباشد، کامالا را بعنوان دافع کرم وتنیا بکار می برند، در سگ خیلی مؤثر می باشد و تمام کرمهای این حیوان را دفع میکند، کامالا دارای خواص مسهلی است و ارزان قیمت هم میباشد، کامالا را بشکل بل - الکتوئر مخلوطبا آب و یا شیر و یا بشکل گرد میدهند، بعضی توصیه میکنند قبل از تجویز گرد کامالا دو روز آن را در الکل خیس کنند، معمولاً بعد از تجویز آن احتیاجی به دادن مسهل نیست، (درمان شناسی دکتر عطائی ج 1 ص 406 و 407)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نام گیاهی است. افیوس اماسن اغریا. اشخیص
لغت نامه دهخدا
(وُ)
بیونانی دوائی است که آن را مازریون گویند و آن دو قسم است: سیاه و سفید. سیاه آن را خامالاون مالس گویند و بعربی قاتل النمر و خانق النمر خوانند، چه هرگاه پلنگ و یوز آن را بخورند البته بمیرند و سفید آن را خامالاون لوقس گویند. بعضی گویند سپند مصری است. (برهان قاطع) (آنندراج) ، نوعی از سوسمار است که بسریانی آن را حربا گویند و گوشت او سم قاتل است. اگر قدری از آن بخورد کسی دهند درحال بمیرد. بعربی اسدالارض خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). حربایه. پژمره. مارپلاس. آفتاب گردگ. آفتاب پرست. ابوحذر. بوقلمون رجوع به ’حربا’ شود. صاحب برهان قاطع خامالاون را اشتباهاً بمعنی خامالا و خامالیون که مازریون است آورده در صورتی که خامالاون به این معنی نیست. رجوع بحاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیاه رود است که در بخش افجۀ شهرستان تهران واقع است و 147 تن سکنه دارد که از طایفۀ سوری هداوند هستند و تابستان به ییلاق لار می روند، مامالو در دو قسمت رودخانه واقع است و به نام ’این دست’ و ’آن دست’ معروف است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان حومه بخش شاهین دژ است که در شهرستان مراغه واقع است و 423 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
دوستی صادقانه و بی تقلب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کامالاد
تصویر کامالاد
لاتینی قنبیل بنگرید به قنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
میوه ایست قرمز رنگ که مزه شیرینی دارد درختی است جزو تیره های نزدیک به تیره زیتونیان که میوه اش شبیه گوجه فرنگی و دارای پوست سرخ و نازک است. طعم آن در آغازگس است و بعد شیرین میشود، میوه درخت مذکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی به فشردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامالاون
تصویر خامالاون
یونانی بژ مهره (حرباء)، مازریون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
((خُ))
درختی است جزو تیره های نزدیک به تیره زیتونیان دارای برگ های درشت و میوه ای با پوست نازک و نارنجی رنگ، طعم آن در ابتدا گس و پس از رسیدن شیرین می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخمالو
تصویر اخمالو
اخمو، همیشه اوقات تلخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
بالاجمال، مختصر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روستاهای شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی