مهره ای از جنس سنگ یا گل، زاغوک، زالوک، مهرۀ کمان گروهه، گلوله، زالوک، زالو که، برای مثال کمان گروهۀ زرین شده محاقی ماه / ستاره یکسره غالوک های سیم اندود (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۹)
مهره ای از جنس سنگ یا گِل، زاغوک، زالوک، مهرۀ کمان گروهه، گلوله، زالوک، زالو که، برای مِثال کمان گروهۀ زرین شده محاقی ماه / ستاره یکسره غالوک های سیم اندود (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۹)
نوعی است از خربزه که عرب آن را صنعه خوانند و عجم دستنبو خوانندو خاصیت آن مانند خربزه است، (نزههالقلوب)، ظاهراً مصحف کالک است، رجوع به کالک در همین لغت نامه شود
نوعی است از خربزه که عرب آن را صنعه خوانند و عجم دستنبو خوانندو خاصیت آن مانند خربزه است، (نزههالقلوب)، ظاهراً مصحف کالک است، رجوع به کالک در همین لغت نامه شود
معرب آن صعلوک، (شهریاران گمنام کسروی ج 1 ص 59 ح 5) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، صعلوک بمعنی فقیر، (غیاث اللغات) : من و چند سالوک صحرانورد برفتیم قاصد بدیدار مرد، سعدی (بوستان)، ، دزد و راهزن خونی، (برهان) (آنندراج)، راهزن که آن راراه بند و ره بند، و راهدار و رهدار، و رهزن نیز گویند، بتازیش قطاع الطریق نامند، (شرفنامۀ منیری) : کشتن عبداﷲ و زنهار آمدن سالوکان خراسان، چون نیشابور قرار گرفت سالوکان خراسان، جمع شدند و تدبیرکردند که ... (تاریخ سیستان)، چرا میباید ای سالوک نقّاب در آن ویرانه افتادن چومهتاب، نظامی، ، خوش سلوک و مؤدب، (ناظم الاطباء)، بانزاکت و مؤدب، (استینگاس)، بسیار راه رونده چرا که صیغۀ مبالغه است بمعنی مرد کثیرالسلوک یعنی سیاح، (غیاث)
معرب آن صعلوک، (شهریاران گمنام کسروی ج 1 ص 59 ح 5) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، صعلوک بمعنی فقیر، (غیاث اللغات) : من و چند سالوک صحرانورد برفتیم قاصد بدیدار مرد، سعدی (بوستان)، ، دزد و راهزن خونی، (برهان) (آنندراج)، راهزن که آن راراه بند و ره بند، و راهدار و رهدار، و رهزن نیز گویند، بتازیش قطاع الطریق نامند، (شرفنامۀ منیری) : کشتن عبداﷲ و زنهار آمدن سالوکان خراسان، چون نیشابور قرار گرفت سالوکان خراسان، جمع شدند و تدبیرکردند که ... (تاریخ سیستان)، چرا میباید ای سالوک نقّاب در آن ویرانه افتادن چومهتاب، نظامی، ، خوش سلوک و مؤدب، (ناظم الاطباء)، بانزاکت و مؤدب، (استینگاس)، بسیار راه رونده چرا که صیغۀ مبالغه است بمعنی مرد کثیرالسلوک یعنی سیاح، (غیاث)
مهرۀ کمان گروهه باشد: کمان گروهۀ زرین شده بچرخ هلال ستارگان همه غالوکهای سیم اندود، خسروانی (از لغت فرس اسدی ص 271)، و در حاشیۀ آن آمده: غالوک و ژواله هر چه آن چون مهرۀ گرد کنی غالوک و ژواله خوانند - انتهی، مهرۀ گلین باشد که در کمان گروهه نهند و اندازند، خسروی گوید: گمان گروهۀ زرین ... (اوبهی) (رشیدی)، گلوله و مهرۀ کمان گروهه را گویند خواه از سنگ باشد و خواه از گل ساخته باشند، (برهان)، گلوله را گویند که از گمان گروهه بیندازند: گه افکند نخجیر بر دشت راغ گهی زد به غالوک برمیغ و ماغ، فردوسی (از جهانگیری)، گل مهره، کمان غلوله، و بجای لام با ’ی’ تازی هم گفته اند، خسرو دهلوی گفته: کمان گروهۀ زرین ... و در جهانگیری و رشیدی و برهان غالوک نوشته اند که بمعنی غلوله یعنی غلولۀ کمان باشد، ظن غالب آن است که در اصل غالول بوده لام با کاف اشتباه یافته، غالول وغلوله یک معنی دارد، حکیم فردوسی گفته: گه افکند نخجیر در باغ و راغ گهی زد بغالول در میغ ماغ، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، جلاهق، جله، بندق، بندقه، (منتهی الارب)، زواله، ژواله، کمان گروهه، (برهان)
مهرۀ کمان گروهه باشد: کمان گروهۀ زرین شده بچرخ هلال ستارگان همه غالوکهای سیم اندود، خسروانی (از لغت فرس اسدی ص 271)، و در حاشیۀ آن آمده: غالوک و ژواله هر چه آن چون مهرۀ گرد کنی غالوک و ژواله خوانند - انتهی، مهرۀ گلین باشد که در کمان گروهه نهند و اندازند، خسروی گوید: گمان گروهۀ زرین ... (اوبهی) (رشیدی)، گلوله و مهرۀ کمان گروهه را گویند خواه از سنگ باشد و خواه از گل ساخته باشند، (برهان)، گلوله را گویند که از گمان گروهه بیندازند: گه افکند نخجیر بر دشت راغ گهی زد به غالوک برمیغ و ماغ، فردوسی (از جهانگیری)، گل مهره، کمان غلوله، و بجای لام با ’ی’ تازی هم گفته اند، خسرو دهلوی گفته: کمان گروهۀ زرین ... و در جهانگیری و رشیدی و برهان غالوک نوشته اند که بمعنی غلوله یعنی غلولۀ کمان باشد، ظن غالب آن است که در اصل غالول بوده لام با کاف اشتباه یافته، غالول وغلوله یک معنی دارد، حکیم فردوسی گفته: گه افکند نخجیر در باغ و راغ گهی زد بغالول در میغ ماغ، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، جلاهق، جله، بندق، بندقه، (منتهی الارب)، زواله، ژواله، کمان گروهه، (برهان)
غالوک است که مهرۀ کمان گروهه باشد و آن گلوله ای است که از گل سازند و با کمان گروهه و تنگ دهن اندازند، (برهان قاطع)، گلوله ای باشد که از کمان گروهه اندازند و آن را غالوک نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)
غالوک است که مهرۀ کمان گروهه باشد و آن گلوله ای است که از گل سازند و با کمان گروهه و تنگ دهن اندازند، (برهان قاطع)، گلوله ای باشد که از کمان گروهه اندازند و آن را غالوک نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)
دهی است از دهستان دشت طال بخش بانۀ شهرستان سقز، واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررود خانه شوی، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است، محصول آن غلات، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله 3 کیلومتر واقع بالا و پائین نامیده میشود سکنه بالا 80 نفر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان دشت طال بخش بانۀ شهرستان سقز، واقع در 16 هزارگزی باختر بانه کناررود خانه شوی، هوای آن سرد و دارای 110 تن سکنه است، محصول آن غلات، لبنیات و محصولات جنگلی در دو محل بفاصله 3 کیلومتر واقع بالا و پائین نامیده میشود سکنه بالا 80 نفر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در25 هزارگزی خاوری زرند و 18 هزارگزی شمال راه فرعی زرند - کرمان، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، دارای 874 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند، این ده از قنات و چشمه مشروب میشود، و محصولاتش غلات و میوه جات است، اهالی بکشاورزی گذران میکنند، صنایع دستی آنها قالی بافی با نقشه است، راه آنجا فرعی میباشد، این ده مولد برق کوچکی دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در25 هزارگزی خاوری زرند و 18 هزارگزی شمال راه فرعی زرند - کرمان، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، دارای 874 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند، این ده از قنات و چشمه مشروب میشود، و محصولاتش غلات و میوه جات است، اهالی بکشاورزی گذران میکنند، صنایع دستی آنها قالی بافی با نقشه است، راه آنجا فرعی میباشد، این ده مولد برق کوچکی دارد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)