جدول جو
جدول جو

معنی خالع - جستجوی لغت در جدول جو

خالع(لِ)
حسین بن محمد بن جعفر بن محمد بن حسین رافقی معروف به خالع. بعضی نسب او را به معاویه بن ابوسفیان میرسانند. وی از بزرگان علم نحو و لغت و ادب عرب بود. از ابوعلی فارسی و ابوالحسن سیرافی و جز این دو کسب علم کرد. وفاتش به سال 388 هجری قمری اتفاق افتاد و کتب زیر او راست: 1- کتاب الاودیه والجبال والرمال. 2- کتاب الامثال. 3- کتاب تخیلات العرب. 4- شرح شعر ابوتمام. 5 -کتاب صنایع الشعر و جز اینها. ابیات زیر از اوست:
رأیت العقل لم یکن انتها با
و لم یقسم علی قدر السنینا
فلو أن السنین تقسمته
حوی الاباء انصبه البنینا.
و ایضاً او راست:
خطرت فقلت لها مقاله مغرم
ماذاعلیک من السلام فسلّمی
قالت بمن تعنی فحبک بین
من سقم جسمک قلت بالمتکلم
فتبسمت فبکیت قالت لاترع
فلعل ّ مثل هواک بالمتبسم
قلت اتفقنا فی الهوی فزیاره
او موعداًقبل الزیاره قدمی
فتضاحکت عجبا و قالت یا فتی
لو لم ادعک تنام بی لم تحلم.
(از معجم الادباء چ دارالمأمون ج 10 صص 156- 155 و انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
خالع
زنی که با دادن مال طلاق گرفته باشد
تصویری از خالع
تصویر خالع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خالد
تصویر خالد
(پسرانه)
پاینده، جاوید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خالق
تصویر خالق
(پسرانه)
به وجود آورنده، پدیدآورنده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طالع
تصویر طالع
(پسرانه)
طلوع کننده، بخت و اقبال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خادع
تصویر خادع
خدعه کننده، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالو
تصویر خالو
دایی، برادر مادر، خال
فرهنگ فارسی عمید
(لِ عَ)
زن بی شرم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ کَ)
سوگند شکستن میان یکدیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد) ، یله و رها کردن زن و شوی یکدیگر را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد). جدایی کردن زن و شوی از هم بر مالی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به خلع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاسع
تصویر خاسع
خسیس ترین قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالب
تصویر خالب
مرد فریبنده، زبانباز، حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضع
تصویر خاضع
فروتن، تواضع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشع
تصویر خاشع
فروتنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادع
تصویر خادع
فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانع
تصویر خانع
متهم، بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، تنها، یکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالد
تصویر خالد
همیشه و جاودان، مرقش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاع
تصویر خلاع
جمع خلعت، فرجامه ها تنپوش ها تاتی (خل وضعی گویش گیلکی) جمع خلعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالع
تصویر دالع
کار بی فایده
فرهنگ لغت هوشیار
گول، گرگ، کبست کوفته، دلهره، بد بیار منگیاگر (قمار باز)، سکگوشت گونه ای خوراک: گوشت در سرکه جوشانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالج
تصویر خالج
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالص
تصویر خالص
ساده، ناب، صافی، بی غش، بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالط
تصویر خالط
آمیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالف
تصویر خالف
گول، احمق، نا نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالم
تصویر خالم
برابر هموار
فرهنگ لغت هوشیار
دایی کاکویه خالو پارسی نیز هست و برابر است با سورنای دائی خال برادر مادر. خواهر مادر، جمع خالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاله
تصویر خاله
خواهر مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالع
تصویر جالع
زن برهنه روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخالع
تصویر تخالع
جدا داری جدا گرداندن داراک زن و شوی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالق
تصویر خالق
نو بیرون آورنده، آفریدگار، آفریننده، بوجود آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طالع
تصویر طالع
بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالص
تصویر خالص
سره، ناب، زدوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالق
تصویر خالق
آفرینشگر، آفریننده، آفریدگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاله
تصویر خاله
مرخا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، ونگ
فرهنگ واژه فارسی سره