- خاقان (پسرانه)
- خان بزرگ، امپراطور، لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه
معنی خاقان - جستجوی لغت در جدول جو
- خاقان
- ترکی شاهنشاه عنوانی است که بیاد شاهان چین و ترکان داده اند، جمع خواقین
- خاقان
- لقب پادشاهان چین و ترکستان، پادشاه، شاهنشاه، در دورۀ قاجار، لقب بعضی از درباریان و نزدیکان شاه، مقرب الخاقان
- خاقان
- لقبی برای پادشاهان چین و ترکستان، جمع خواقین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به خاقان سلطانی
هر دو گروه، هر دو سوی رود، کرانه های آسمان و زمین، خور آیان و خور بران تثنیه خافق در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
طپش دل، تپش دل
جمع خلق، ژنده ها جامه های کهنه جمع خلق کهنه ها ژنده ها جامه های کهنه
تپیدن به ویژه تپیدن قلب
در علوم سیاسی کنایه از نبودن آزادی سیاسی، اختناق، خفه شو
در علوم سیاسی کنایه از نبودن آزادی سیاسی، اختناق، خفه شو
کهنه، فرسوده. در فارسی معمولاً در معنای مفرد به کار می رود، جامۀ کهنه
خاقان بنگرید به خاقان ترکی خاقان نبگرید به خاقان
در حال خاییدن
پادشاه پادشاهان شاهنشاه توضیح غالبا جزو عناوین فتح علی شاه مذکور است
کسی که به شخص پادشاه نزدیک باشد
نزدیک پادشاه. برجال دولت و نزدیکان دربار اطلاق میشد. در عهد شاه عباس بزرگ عنوان دیوان بیگی بود