جدول جو
جدول جو

معنی خاطرفریب - جستجوی لغت در جدول جو

خاطرفریب
(مَ دَ / دِ)
دل فریب. دل ربا. (آنندراج) :
شبانگه مگر دست بردش بسیب
که سیمین زنخ بود و خاطرفریب.
سعدی (بوستان).
ربوده ست خاطرفریبی دلش
فرورفته پای نظر در گلش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاطر فریب
تصویر خاطر فریب
دل فریب، دلربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطرپریش
تصویر خاطرپریش
آنچه سبب پریشانی خاطر شود، ملول کنندۀ فکر، برای مثال به آخر ز وسواس خاطر پریش / پسند آمدش در نظر کار خویش (سعدی۱ - ۸۳)، آشفته، شوریده، پریشان خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(پَ سَ)
مقابل خاطرنواز. (آنندراج). ملول کننده. امر غیرملایم. غیرمطبوع:
بکرد از سخنهای خاطرپریش
درون دلم چون در خانه ریش.
سعدی (از آنندراج).
به آخر ز وسواس خاطرپریش
پسند آمدش در نظر کار خویش.
سعدی (از آنندراج).
صاحب فرهنگ آنندراج برای این کلمه فقط معنای نعت فاعلی تشخیص داده است در حالیکه این کلمه هم ممکن است در معنای نعت مفعولی استعمال شودو هم در معنای نعت فاعلی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاطر فریب
تصویر خاطر فریب
دلربا
فرهنگ لغت هوشیار