جدول جو
جدول جو

معنی خاطرخراش - جستجوی لغت در جدول جو

خاطرخراش(زَ دَ / دِ)
امر غیرملایم. امر ناراحت کننده. امر غیرمطبوع
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
عاشق، دوستدار، هواخواه، موافق میل و خواهش، برای مثال آه در دل، ناله بر لب، سینه چاک / آنچنان گشتم که خاطرخواه توست (سنجرکاشی - لغتنامه - خاطر خواه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطرپریش
تصویر خاطرپریش
آنچه سبب پریشانی خاطر شود، ملول کنندۀ فکر، برای مثال به آخر ز وسواس خاطر پریش / پسند آمدش در نظر کار خویش (سعدی۱ - ۸۳)، آشفته، شوریده، پریشان خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(طِ خوا / خا)
عاشق (در اصطلاح لوطیان). مورد علاقه. مورد میل:
صفحۀ تصویر عالم دیده ایم
هیچ نقشی نیست خاطرخواه ما.
واضح (از آنندراج).
آه در دل ناله بر لب سینه چاک
آن چنان گشتم که خاطر خواه تست.
سنجر کاشی (از آنندراج).
رشته ای برگردنم افکنده دوست
می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ)
مقابل خاطرنواز. (آنندراج). ملول کننده. امر غیرملایم. غیرمطبوع:
بکرد از سخنهای خاطرپریش
درون دلم چون در خانه ریش.
سعدی (از آنندراج).
به آخر ز وسواس خاطرپریش
پسند آمدش در نظر کار خویش.
سعدی (از آنندراج).
صاحب فرهنگ آنندراج برای این کلمه فقط معنای نعت فاعلی تشخیص داده است در حالیکه این کلمه هم ممکن است در معنای نعت مفعولی استعمال شودو هم در معنای نعت فاعلی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اضطجاع.
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
((~. خا))
عاشق، محب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطرخواه
تصویر خاطرخواه
دلباخته
فرهنگ واژه فارسی سره
دلباخته، دلشده، دوستدار، عاشق، محب، مفتون
متضاد: بیزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد