جدول جو
جدول جو

معنی خاطربرده - جستجوی لغت در جدول جو

خاطربرده
(طِ بُ دَ / دِ)
صرفنظرکرده. فراموش کرده. نسبت به امری بی فکر شده. اهمیت به امری نگذارده. بی خیال و بی توجه بواقعه ای شده:
خاطر عام برده ای، خون خواص خورده ای
ما همه صید کرده ای، خود ز کمند جسته ای.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طِ زَ / زُ دَ / دِ)
شخص ملول. شخص متأثر. شخصی که بی علتی او راناراحت کرده باشند یا ناراحت شده باشد:
تبه گردد آن مملکت عن قریب
کزو خاطرآزرده گردد غریب.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا