جدول جو
جدول جو

معنی خاصل - جستجوی لغت در جدول جو

خاصل(صِ)
تیری که به هدف اصابت نموده ولی اثری در آن باقی نگذارده است. رجوع به خصل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاصل
تصویر حاصل
(دخترانه و پسرانه)
نتیجه، محصول کشاورزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
مقابل عامه، ویژه، قوهّ و اثری که در چیزی وجود دارد، چیزی که مخصوص چیز دیگر باشد، مخصوص به کسی یا چیزی، متعلق به کسی، جمع خواصّ، خویش و مقرب کسی، به ویژه پادشاه، مقابل عامه، شیعه، شیعی، علی الخصوص، به ویژه، خصوصاً، برای مثال از ادب نبود به پیش شه مقال / خاصه خود لاف دروغین و محال (مولوی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالص
تصویر خالص
ناب، سره، پاک، بی آلایش، بدون ظرف مثلاً وزن خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاتل
تصویر خاتل
خدعه کننده، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خامل
تصویر خامل
گمنام، بی نام ونشان، فرومایه، بیقدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واصل
تصویر واصل
کسی یا چیزی که به دیگری متصل شود، رسنده، در تصوف عارفی که از جهان و جهانیان منقطع گشته و به حقیقت رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
نتیجه، محصول کشاورزی، به دست آمده، خلاصه، القصه
حاصل جمع: در ریاضیات عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست می آید
حاصل شدن: به دست آمدن
حاصل گشتن: به دست آمدن، حاصل شدن
حاصل ضرب: در ریاضیات عدد یا نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست می آید
حاصل کردن: به دست آوردن، فراهم آوردن
حاصل گرداندن: به دست آوردن، فراهم آوردن، حاصل کردن
حاصل مصدر: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم می شود و معنی مصدر را می رساند مانند بدی، نیکی، دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاصل
تصویر تاصل
با اصل شدن، ریشه دار شدن، اصیل بودن، دارای اصل و تبار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاذل
تصویر خاذل
هزیمت یافته، آنکه از یاری، نصرت و اعانت دیگری خودداری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاصل
تصویر فاصل
جداکنندۀ دو چیز از هم مثلاً خط فاصل، فاصله، قاطع
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
دهی است از دهستان گاوگان واقع در بخش دهخوارقان شهرستان تبریز. این محل در نه هزارگزی باختر دهخوارقان و 2 هزارگزی شوسۀ مراغه بدهخوارقان در مسیر راه آهن قرار دارد. (راه آهن مراغه به تبریز). خاصلو ناحیه ای است جلگه ای با هوای معتدل و 274 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و شغلشان زراعت و گله داری میباشد. آب آنجا از چشمه و محصولات آن غلات و بادام وکنجد است. و راه ارابه رو میباشد. این ده بنام خاصلونیز مشهور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرو بستن بر تیراندازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). گرو بستن یکدیگر بر تیراندازی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصال
تصویر خصال
خویها، خصلتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاصل
تصویر فاصل
جدا کننده حق از باطل، قاطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصل
تصویر قاصل
شمشیر بران، زبان گزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واصل
تصویر واصل
رسنده، پیوند دهنده، پیوسته شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاصل
تصویر تاصل
ریشه دار شدن، اصیل بودن بن یافتن ریشه بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابل
تصویر خابل
تباهکار، مفسد، اهرمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائل
تصویر خائل
نگهدارنده، خودخواه مرد، ترفند کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتل
تصویر خاتل
خدعه کننده، مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاذل
تصویر خاذل
هزیمت یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامل
تصویر خامل
گمنام، بی ارزش گمنام بی نام و نشان، بی قدر فرومایه، جمع خاملین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
خصوصاً یقینا، البته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصی
تصویر خاصی
پیروز، خوار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاضل
تصویر خاضل
سر سبز تر و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطل
تصویر خاطل
باطل و بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاقل
تصویر خاقل
گریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خالص
تصویر خالص
ساده، ناب، صافی، بی غش، بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
بدست آمده، تنیجه، بار، ثمر، میوه، محصول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخاصل
تصویر تخاصل
گروبندی در تیر اندازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
((ص))
به دست آمده، نتیجه، ثمره، نفع سود، مالیات، خراج، باقی مانده، ضرب نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست آید، مصدر کلماتی که دال بر معنی مصدر باشند ولی از فعل مشتق نباشند. مانند، نیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاصه
تصویر خاصه
((صِّ))
خاص، ویژه، خویش و مقرب کسی، برگزیده قوم، جمع خواص، مخصوصاً، به ویژه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حاصل
تصویر حاصل
دستامد، ساخته، دستاورد، سازه، دستاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خالص
تصویر خالص
سره، ناب، زدوده
فرهنگ واژه فارسی سره