ویژگی دستمزدی که به جای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت می شود مثلاً جیرۀ خشکه، نقدی، هر نوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک می کنند، خشک مثلاً سرفه خشکه، نوعی فولاد سخت و بی آب که در قالب سازی به کار می رود، خشک کرده شده مثلاً آلبالو خشکه
ویژگی دستمزدی که به جای جیرۀ جنسی به کسی پرداخت می شود مثلاً جیرۀ خشکه، نقدی، هر نوع نانی که هنگام پختن آن را مانند بیسکویت خشک می کنند، خشک مثلاً سرفه خشکه، نوعی فولاد سخت و بی آب که در قالب سازی به کار می رود، خشک کرده شده مثلاً آلبالو خشکه
در عرف عامیانه به خاک زغال اطلاق میشود، بچۀ شپش، این کلمه با کلماتی چون ’اره’ و ’قند’ و ’زغال’ و ’مروارید’ و ’شپش’ و ’تنباکو’ و ’پهن’ و ’توتون’ می آید که هرکدام از این ترکیبات علیحده ذکر خواهد شد
در عرف عامیانه به خاک زغال اطلاق میشود، بچۀ شِپِش، این کلمه با کلماتی چون ’اره’ و ’قند’ و ’زغال’ و ’مروارید’ و ’شپش’ و ’تنباکو’ و ’پِهِن’ و ’توتون’ می آید که هرکدام از این ترکیبات علیحده ذکر خواهد شد
خس و خاشاک و ریزهای چوب و سرگین و امثال آن را گویند که بهم آمیخته باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). خاشاک. (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغه) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378) : نه گویا زبان و نه جویا خرد ز هر خاشه ای خویشتن پرورد. فردوسی. گفت بدانکه دنیا و آخرت خاشۀ این راه است. (اسرارالتوحید ص 168). در این جهان که سرای غم است و تاسه و تاب چو خاشه بر سر آبیم و تیره از سرآب. سوزنی. سپهر پیش وقارت چه خاشه هرزه روی زبان بنزد تو چون ابر بادپیمائی. شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری). در ظل همای رایتت شد گنجشک هم آشیان باشه در باغ بجای گل نشسته در فصل بهار خار و خاشه. مجد همگر (از فرهنگ ضیاء). ، رشک و حسد. این معنی را صاحب فرهنگ جهانگیری برای آن ذکر کرده است و در فرهنگهای متأخر چون برهان قاطع و آنندراج نیز این معنی آمده است و بیت زیر از ناصرخسرو را شاهد آن آورده اند: گر چه شان کار همه ساخته از یکدگر است همگان کینه ور و خاشه بر یکدیگرند. نویسندۀ آنندراج گوید: صاحب فرهنگ جهانگیری در این کلمه اشتباه کرده است و اصل آن خاسته است نه خاشه و حق هم با صاحب آنندراج است چه اگر خاشه بدین معنی بود باید برای آن شواهد دیگری یافته میشد و حال آنکه شاهدی غیر از این بیت بدست نیامد. بذیل کلمه خاشاک رجوع شود
خس و خاشاک و ریزهای چوب و سرگین و امثال آن را گویند که بهم آمیخته باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). خاشاک. (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغه) (صحاح الفرس) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378) : نه گویا زبان و نه جویا خرد ز هر خاشه ای خویشتن پرورد. فردوسی. گفت بدانکه دنیا و آخرت خاشۀ این راه است. (اسرارالتوحید ص 168). در این جهان که سرای غم است و تاسه و تاب چو خاشه بر سر آبیم و تیره از سرآب. سوزنی. سپهر پیش وقارت چه خاشه هرزه روی زبان بنزد تو چون ابر بادپیمائی. شرف شفروه (از فرهنگ جهانگیری). در ظل همای رایتت شد گنجشک هم آشیان باشه در باغ بجای گل نشسته در فصل بهار خار و خاشه. مجد همگر (از فرهنگ ضیاء). ، رشک و حسد. این معنی را صاحب فرهنگ جهانگیری برای آن ذکر کرده است و در فرهنگهای متأخر چون برهان قاطع و آنندراج نیز این معنی آمده است و بیت زیر از ناصرخسرو را شاهد آن آورده اند: گر چه شان کار همه ساخته از یکدگر است همگان کینه ور و خاشه بر یکدیگرند. نویسندۀ آنندراج گوید: صاحب فرهنگ جهانگیری در این کلمه اشتباه کرده است و اصل آن خاسته است نه خاشه و حق هم با صاحب آنندراج است چه اگر خاشه بدین معنی بود باید برای آن شواهد دیگری یافته میشد و حال آنکه شاهدی غیر از این بیت بدست نیامد. بذیل کلمه خاشاک رجوع شود
دهی است از سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در 35 هزارگزی جنوب کوزران و 3 هزارگزی راه فرعی شاه آباد به گهواره. این ده در کوهستان قرار دارد و آب و هوایش سرد و سکنه اش 200 تن است که مسلمان اند و بلهجۀ کردی و فارسی سخن می گویند. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات و شغل اهالی گله داری و جزئی زراعت و راه آنجا مالرو است ودر تابستان می توان به آنجا اتومبیل برد. در زمستان اکثر سکنۀ آن برای تعلیف احشام خود را به گرمسیرحدود نفت شاه می برند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در 35 هزارگزی جنوب کوزران و 3 هزارگزی راه فرعی شاه آباد به گهواره. این ده در کوهستان قرار دارد و آب و هوایش سرد و سکنه اش 200 تن است که مسلمان اند و بلهجۀ کردی و فارسی سخن می گویند. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات دیم و لبنیات و شغل اهالی گله داری و جزئی زراعت و راه آنجا مالرو است ودر تابستان می توان به آنجا اتومبیل برد. در زمستان اکثر سکنۀ آن برای تعلیف احشام خود را به گرمسیرحدود نفت شاه می برند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان گلپایگان واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری گلپایگان. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر ومالاریائی. دارای 78 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و لبنیات و پنبه میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کنار رودخانه شهرستان گلپایگان واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری گلپایگان. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر ومالاریائی. دارای 78 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان لری و فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و لبنیات و پنبه میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)