جدول جو
جدول جو

معنی خارکو - جستجوی لغت در جدول جو

خارکو
دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 33 هزارگزی شمال کرمان سر راه مالروکرمان به حرجند محلی است کوهستانی و سردسیر دارای 52 تن سکنه و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصولات غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
جزیره ای است در ده هزارگزی شمال جزیره خارک بطول 4/5 هزار گز و عرض آن 700 گز و خالی از سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خارکش
تصویر خارکش
حمل کنندۀ خار، برای مثال ای که بر مرکب تازنده سواری مشتاب / که خر خارکش مسکین در آب و گل است (سعدی - ۱۸۲)، خارکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارکش
تصویر خارکش
کفشی که روی موزه به پا کنند، سرموزه، خرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
کسی که کارش کندن خار از بیابان و فروختن آن است، خارکش، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال سرود خارکن از عندلیب نیست عجب / که مدتی سروکارش نبوده جز با خار (ظهیرالدین فاریابی - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
ابوهمام الصلت بن محمد بن عبدالرحمن بن ابی المغیره البصری ثم الخارکی. وی حدیث از سفیان بن عیینه و حماد روایت کرده است و ابواسحاق یعقوب بن اسحاق القلوسی و محمد بن اسماعیل البخاری از او روایت دارند. (از معجم البلدان ج 3 ص 387) (الانساب سمعانی)
شاعری بوده است در ایام مأمون و حدود آن ایام. این ابیات از اوست:
من کل شی ٔ قضت نفسی مآربها
الا من الطعن بالبتار بالتین
لا اغرس الزهر الا فی مسرقنه
و الغرس اجود مایأتی بسرقین.
(از معجم البلدان ج 3 ص 387)
ابوالعباس احمد بن عبدالرحمن الخارکی البصری. وی از ابوبکر محمد بن احمد بن علی الاترونی القاضی حدیث روایت کرده است. (از معجم البلدان ج 3 ص 387) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام شخصی است، که این نوا به آن شخص منسوب است. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری). رجوع به خارکن (نام نوایی) و به خارکش (نام سرودی) شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام نوائی است از الحان موسیقی که از غایت فرح خار غم از دل می کند. (فرهنگ جهانگیری). نام نوائی و صوتی است از موسیقی. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 373 فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه لغت نامه) :
نوای خار کن از عندلیب نیست عجب
که مدتی سر و کارش نبوده جز با خار.
ظهیر فاریابی (از فرهنگ شعوری) (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بوتۀ خار. (آنندراج) (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
کسی که خارها را جمع آورد و برای فروش حمل کند خارکن، آهنگی است در موسیقی. کفشی که روی موزه بپا کنند سر موزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
کسی که از زمین خار می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاکرو
تصویر خاکرو
مجازاً متواضع، فروتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارکن
تصویر خارکن
((کَ))
کسی که خار را از زمین می کند، آهنگی در موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارکش
تصویر خارکش
((کُ))
خارکشنده، کفشی که روی موزه به پا کنند، سرموزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
خاركي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
Thorniness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
épineux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
خار دار ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
কণ্টকিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
miba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
dikenlilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
가시투성이
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
berduri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
קוֹצוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
कांटेदार होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
ความมีหนาม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
stekeligheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
spinosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
espinhosidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
多刺性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
kolczastość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
колючість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
Stacheligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
колючесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خارکی
تصویر خارکی
espinosidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی