جدول جو
جدول جو

معنی خارنه - جستجوی لغت در جدول جو

خارنه
صدای بینی و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خازنه
تصویر خازنه
خواهر زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارجه
تصویر خارجه
خارج، مقابل داخله، بیرون از مملکت، تهیه شده در کشورهای خارجی مثلاً چای خارجه، خارجی، اجنبی، بیگانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارنه
تصویر مارنه
شنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسفلنج، اسپلنج، ریش بز، لحیة التیس، مکرنه، سنسفیل، دم اسب
فرهنگ فارسی عمید
(رِ جَ)
نام قریه ای است از افریقا از نواحی تونس. و ابوالقاسم بن محمد بن ابوالقاسم خارجی فقیه که بر مذهب مالک بن انس بوده است و قبل از ششصد هجری مرده است منسوب به آنجاست. (معجم البلدان ج 3 ص 386)
لغت نامه دهخدا
(مِنِ)
نام قصبه ای است مرکز دهستان خامنه بخش شبستر شهرستان تبریز. این قصبه در چهارهزارگزی باختر شبستر و 2هزارگزی شوسۀ صوفیان سلماس قرار دارد. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و دارای 4845 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی است. آب آنجا از چشمه و رود و محصول ایشان غلات و حبوبات و بادام و سیب است. اهالی بزراعت و گله داری و کسب مشغولند. راه شوسه است و 10 باب دکان دارد. در آنجا شعبه تلگراف و نمایندۀ بهداری و آبله کوب سیار و یک باب دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِ نِ)
نام یکی از دهستان های پنجگانه بخش شبستر شهرستان تبریز است. حدود جغرافیایی آن: این دهستانها در باختر بخش و در جلگه قرار دارند از شمال به کوه مارمیشو و از جنوب بدریاچۀ ارومیّه و بخش دهخوارقان و از خاور بدهستان سیس و از باختر بدهستان شرفخانه محدود می باشند. این ناحیه از 11 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع نفوس آن 25010 نفرمیباشد. قراء مهم آن داریان، بنیس، شانجان، نوجه ده، دیزج خلیل، وایقان، شندرآباد و خامنه که مرکز دهستان میباشد. آب قراء دهستان از رود خانه محلی دامنۀ کوه میشوداغ و چشمه سارها تأمین میشود. محصول عمده دهستان غلات و حبوبات و زردآلو و بادام وانگور و سیب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ)
چون خر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُهْ)
چهارنه. چهار ورق از اوراق بازی که بر روی هر یک نه خال نقش شده. نه خال گشنیز (خاج) و نه خال پیک (گلابی سیاه) و نه خال دل (گلابی قرمز). و نه خال خشت
لغت نامه دهخدا
(خُرْ نِ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه، واقع در شمال خاوری کوزران و خاور باوان سردار. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و چغندرقند و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است و در تابستان می توان اتومبیل برد. این دهکده از دو محل بفاصله دو کیلومتر و معروف به علیا و سفلی تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دزیره. سیاح فرانسوی. وی بسال 1828 میلادی در فلوریو (از ایالت رن) تولد و بسال 1915م. وفات یافت. وی تمدن باستانی مکزیک را مورد مطالعه قرار داد
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
محلی است به مصر. (ابن البیطار در شرح کلمه جثجاث)
لغت نامه دهخدا
(رِ جَ)
نام چندین مرد است که مادرشان را ام الخارجه می گفتند و گویند ام الخارجه نام زنی بود از قبیلۀ بجیله که فرزندان زیادی از قبائل بوجود آورد او را خطب (بسیارشوهرخواه) خطاب می کردند در حالی که او خود را نکح (بسیار مورد تقاضای زناشوئی واقع شونده) می خواند و منه المثل: اسرع من نکاح ام خارجه. رجوع به شرح قاموس و ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
دور. دیار عارنه، دیار دور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
زن نان پز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیّه. در 8هزارگزی جنوب باختری نقده و 5هزارگزی جنوب شوسۀ خانه به نقده و در دره واقع و سردسیر سالم است. 273 تن سکنه دارد و مذهب آنان سنی و زبانشان کردی است آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). نام محلی است در کنار راه حیدرآباد به خانه میان نقده و دوآب و در 31500گزی حیدرآباد واقع است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دفترچه. (فرهنگستان ایران، واژه های نو ص 38). دفتر کوچک
لغت نامه دهخدا
(تِ نَ)
تأنیث خاتن. آسیه. آلت ختنه کردن. رجوع به خاتن و آسیه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ جَ / جِ)
مؤنث خارج. ملک غیر از وطن برای شخص، به اصطلاح کتاب پاورقی را گویند. (ناظم الاطباء) ، بیگانه. اجنبی. مقابل داخله. انیران. نیران.
- وزارت خارجه و وزارت امور خارجه، وزارت خانه ای است که کارهای بین المللی را انجام می دهد. (فرهنگ نظام). رجوع به حواشی برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
یکی از روات است و در کتاب مصاحف نام او آمده است: حدثنا عبداﷲ قال حدثنا ابوطاهر قال اخبرنا ابن وهب قال اخبرنی مالک عن ابن شهاب عن سالم و خارجه: ان ابابکر الصدیق کان جم-ع القرآن فی قراطیس، (ص 9 سطر 16 کتاب مصاحف)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
نام گیاهی است که از تازۀ آن ترشی لذیذ سازند. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 378)
لغت نامه دهخدا
(رِ قَ)
کرامت. معجزه. آیت. نابغه. رجوع بکلمه خارق شود. ج، خوارق
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
کسی که عمل خاریدن را انجام می دهد. علتی که موجب خاریدن شود. رجوع به خاریدن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ)
تأنیث خازن. رجوع به خازن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ نَ / نِ)
خواهر زن چه خاء مخفف خواهر است و زنه معلوم است. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع). خواهر زن که خیازنه هم گویندش. (شرفنامۀ منیری) (رشیدی) (سراج اللغه) (کشف اللغه) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغه) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 378)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ / نِ)
گیاهی است که آن را به عربی لحیه التیس خوانند. (برهان) (آنندراج). شنگ که به تازی لحیهالتیس گویند. (ناظم الاطباء). گونه ای شنگ که آن را شنگ چمنی گویند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به لحیهالتیس شود، اسپیره. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اسپیره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خازنه
تصویر خازنه
خواهر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارنه
تصویر مارنه
اسپیره، گونه ای شنگ که آنرا شنگ چمنی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارجه
تصویر خارجه
ملک غیر از وطن برای شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارطه
تصویر خارطه
نقشه جغرافیائی
فرهنگ لغت هوشیار
((رِ جِ))
مؤنث خارج. (در زبان فارسی به همین صورت پذیرفته شده صرف نظر از تأنیث آن)، خارج از مملکت، بیگانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خازنه
تصویر خازنه
((زَ نِ))
خواهرزن
فرهنگ فارسی معین
برون مرز
متضاد: درون مرز، بیگانه، خارجی، کشور بیگانه
متضاد: داخله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قابل خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرفه، از گیاهان دارویی
فرهنگ گویش مازندرانی