آشپز، آنکه کارش پختن خوراک است، پزنده، مطبخی، باورچی، خوٰالیگر، طبّاخ، طابخ برای مثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
آشپَز، آنکه کارش پختن خوراک است، پَزَندِه، مَطبَخی، باوَرچی، خوٰالیگَر، طَبّاخ، طابِخ برای مِثال ز هر گوشت از مرغ و از چارپای / خورشگر بیاورد یک یک به جای (فردوسی - ۱/۴۹)
گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت اشترگیا، راویز، کستیمه، کسیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت اُشتُرگیا، راویز، کَستیمه، کَسیمه، شُتُرخار، شُتُرگیا، اُشتُرخار، خاراُشتُر
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان. واقع در سی وسه هزارگزی جنوب باختری ماه نشان و 6هزارگزی راه مالرو عمومی. این ده کوهستانی و سردسیر و دارای 413 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت، گلیم و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان. واقع در سی وسه هزارگزی جنوب باختری ماه نشان و 6هزارگزی راه مالرو عمومی. این ده کوهستانی و سردسیر و دارای 413 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت، گلیم و جاجیم بافی و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام او صاروخان و بزمان سلطان بایزیدخان از بزرگان عثمانی بوده است و در بعد از سلطان بایزیدخان بزمان تیمور لنگ نیز مورد توجه قرار گرفت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام او صاروخان و بزمان سلطان بایزیدخان از بزرگان عثمانی بوده است و در بعد از سلطان بایزیدخان بزمان تیمور لنگ نیز مورد توجه قرار گرفت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
آشپز. طباخ. (ناظم الاطباء). خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. باورچی. خورده پز. مطبخی. خوالگیر. پزنده. خوراک پز. (یادداشت مؤلف) : خورشگر بدیشان بزی چند و میش بدادی و صحرا نهادیش پیش. فردوسی. خورشگر برآمیخت با شیر زهر بداندیش را باد از این زهر بهر. فردوسی. چنان بد که هر شب دو مرد جوان چه کهتر چه از تخمۀ پهلوان خورشگر ببردی به ایوان شاه وز او ساختی راه درمان شاه. فردوسی
آشپز. طباخ. (ناظم الاطباء). خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. باورچی. خورده پز. مطبخی. خوالگیر. پزنده. خوراک پز. (یادداشت مؤلف) : خورشگر بدیشان بزی چند و میش بدادی و صحرا نهادیش پیش. فردوسی. خورشگر برآمیخت با شیر زهر بداندیش را باد از این زهر بهر. فردوسی. چنان بد که هر شب دو مرد جوان چه کهتر چه از تخمۀ پهلوان خورشگر ببردی به ایوان شاه وز او ساختی راه درمان شاه. فردوسی
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در سی هزارگزی جنوب باختری سی چکنه بالا. این ناحیه کوهستانی و معتدل و دارای 48 تن سکنۀ فارسی زبان است. آب آن از رودخانه و محصولاتش: غلات و شغل اهالی کشاورزی و کرباس بافی و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در سی هزارگزی جنوب باختری سی چکنه بالا. این ناحیه کوهستانی و معتدل و دارای 48 تن سکنۀ فارسی زبان است. آب آن از رودخانه و محصولاتش: غلات و شغل اهالی کشاورزی و کرباس بافی و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
رکن الدین خورشاه الموتی. آخرین حکمران اسماعیلیان بر قلعۀ الموت بود که بوسیلۀ هلاکو از حکمرانی خلع و قدرت اسماعیلیان از قلعۀ الموت برچیده شد بسال 654 هجری قمری به تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 و جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله (فصل اسماعیلیه) و از سعدی تا جامی و تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 و تاریخ مغول و حبیب السیر و روضه الصفا رجوع شود
رکن الدین خورشاه الموتی. آخرین حکمران اسماعیلیان بر قلعۀ الموت بود که بوسیلۀ هلاکو از حکمرانی خلع و قدرت اسماعیلیان از قلعۀ الموت برچیده شد بسال 654 هجری قمری به تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 و جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله (فصل اسماعیلیه) و از سعدی تا جامی و تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 و تاریخ مغول و حبیب السیر و روضه الصفا رجوع شود
محمد بن شار ابونصر بن محمد معروف به شارشاه از پادشاهان غرشستان در عهد سلطان محمود غزنوی و این شارشاه چون به عرصه رسید پدر وی شارابونصر ملک به وی بازگذارد، چون بر طاعت آل سامان نشو و نما یافته و در حجر رعایت ایشان روزگار گذاشته بود در برابر ابوعلی بن سیمجور که عصیان بر ملک نوح آغاز کرده بود سر فرونیاورد و ابوعلی ابوالقاسم فقیه را به محاصرۀ قلاع غرشستان فرستاد و ابوالقاسم آن ولایت بگرفت تا امیر ناصرالدین به خراسان آمد و شارشاه و پدرش شارابونصر به نصرت ملک نوح برخاستند و انتقام از ابوعلی بکشیدند و با سر ولایت و مملکت خویش رسیدند تا در عهد سلطنت سلطان یمین الدوله شارشاه بخدمت تخت سلطان آمد و مدتی عزیز و مکرم ملازم خدمت بود لیکن پس از باز گشتن به وطن خود نافرمانی آغاز کرد و چون سلطان را ارادۀ غزوی افتاد خواست که از هر طرفی لشکری فراهم گردد و مثالی به استدعای شارشاه روان کرد و عصیان او ظاهر شد، سلطان ابتدا کار او فروگذاشت و روی بمهم خویش آوردو چون از آن فارغ آمد و مجاهرت شارشاه بعصیان پیش او روشن گشت امیر حاجب آلتونتاش و ارسلان جاذب را بمناهضت او فرستاد، شارشاه در قلعه ای که بعهد سیمجوریان ملجاء ایشان بود متحصن شد و خزاین و ممالیک و حواشی و مواشی خویش بدان جایگاه نقل کرد و حاجب آلتونتاش وارسلان جاذب پیرامن حصار او فرا گرفتند ...، شارشاه چون دید که کار از دست برفت زنهار خواست، سرانجام اورا بدست آوردند و از قلعه بیرون کشیدند و اموال و خزائن او را غارت کردند و وزیر او بگرفتند و شکنجه برکعبش نهادند تا ودایع و ذخایر و دفاین به دست باز داد و ولایت غرش و معاملات آن نواحی در مجموع ابوالحسن منیعی بستند و کوتوالی معتمد بر قلعه گماشتند و شارشاه را با تخت بندی که داشت بجانب غزنه بردند و چون اورا به بارگاه سلطان رسانیدند بفرمود تا او را بینداختند و به تازیانه تعریک و مالش دادند و جایی محبوس کردند، (از ترجمه تاریخ یمینی، نسخۀ چاپی صص 337 -347)، و رجوع به شارابونصر بن محمد شود: همی ندید که بر گاه شار شیردلی است به تیغ شهر گشای و به تیر قلعه ستان، فرخی، خبر شنید که پیش از پی تو شار از گنگ گذشت و پیل پس پشت او قطار قطار، فرخی، نگاه کن که امیر جلیل تا بنشست بجای شار بفرمان خسرو ایران، فرخی، چو شار را بزد و مال و پیل او بستد کز آنچه زوبستد شاد باد و برخوردار، فرخی، در این دیار بهنگام شار چندین بار پلنگ وار نمودند غرچگان غر عصیان، فرخی
محمد بن شار ابونصر بن محمد معروف به شارشاه از پادشاهان غرشستان در عهد سلطان محمود غزنوی و این شارشاه چون به عرصه رسید پدر وی شارابونصر ملک به وی بازگذارد، چون بر طاعت آل سامان نشو و نما یافته و در حجر رعایت ایشان روزگار گذاشته بود در برابر ابوعلی بن سیمجور که عصیان بر ملک نوح آغاز کرده بود سر فرونیاورد و ابوعلی ابوالقاسم فقیه را به محاصرۀ قلاع غرشستان فرستاد و ابوالقاسم آن ولایت بگرفت تا امیر ناصرالدین به خراسان آمد و شارشاه و پدرش شارابونصر به نصرت ملک نوح برخاستند و انتقام از ابوعلی بکشیدند و با سر ولایت و مملکت خویش رسیدند تا در عهد سلطنت سلطان یمین الدوله شارشاه بخدمت تخت سلطان آمد و مدتی عزیز و مکرم ملازم خدمت بود لیکن پس از باز گشتن به وطن خود نافرمانی آغاز کرد و چون سلطان را ارادۀ غزوی افتاد خواست که از هر طرفی لشکری فراهم گردد و مثالی به استدعای شارشاه روان کرد و عصیان او ظاهر شد، سلطان ابتدا کار او فروگذاشت و روی بمهم خویش آوردو چون از آن فارغ آمد و مجاهرت شارشاه بعصیان پیش او روشن گشت امیر حاجب آلتونتاش و ارسلان جاذب را بمناهضت او فرستاد، شارشاه در قلعه ای که بعهد سیمجوریان ملجاء ایشان بود متحصن شد و خزاین و ممالیک و حواشی و مواشی خویش بدان جایگاه نقل کرد و حاجب آلتونتاش وارسلان جاذب پیرامن حصار او فرا گرفتند ...، شارشاه چون دید که کار از دست برفت زنهار خواست، سرانجام اورا بدست آوردند و از قلعه بیرون کشیدند و اموال و خزائن او را غارت کردند و وزیر او بگرفتند و شکنجه برکعبش نهادند تا ودایع و ذخایر و دفاین به دست باز داد و ولایت غرش و معاملات آن نواحی در مجموع ابوالحسن منیعی بستند و کوتوالی معتمد بر قلعه گماشتند و شارشاه را با تخت بندی که داشت بجانب غزنه بردند و چون اورا به بارگاه سلطان رسانیدند بفرمود تا او را بینداختند و به تازیانه تعریک و مالش دادند و جایی محبوس کردند، (از ترجمه تاریخ یمینی، نسخۀ چاپی صص 337 -347)، و رجوع به شارابونصر بن محمد شود: همی ندید که بر گاه شار شیردلی است به تیغ شهر گشای و به تیر قلعه ستان، فرخی، خبر شنید که پیش از پی تو شار از گنگ گذشت و پیل پس پشت او قطار قطار، فرخی، نگاه کن که امیر جلیل تا بنشست بجای شار بفرمان خسرو ایران، فرخی، چو شار را بزد و مال و پیل او بستد کز آنچه زوبستد شاد باد و برخوردار، فرخی، در این دیار بهنگام شار چندین بار پلنگ وار نمودند غرچگان غر عصیان، فرخی
مخفف غم منده، بمعنی غمگین و غم اندوز و غمناک و آزرده باشد. (برهان قاطع). غمناک. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). اندوهگین. (فرهنگ اوبهی). حزین. محزون. غمین. مغموم. مهموم: جهانبخشا تو آن شاهی که باشد ز نامت شادی جان غمنده. شمس فخری
مخفف غم منده، بمعنی غمگین و غم اندوز و غمناک و آزرده باشد. (برهان قاطع). غمناک. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). اندوهگین. (فرهنگ اوبهی). حزین. محزون. غمین. مغموم. مهموم: جهانبخشا تو آن شاهی که باشد ز نامت شادی جان غمنده. شمس فخری
دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 60هزارگزی باختر اسفراین وپنج هزارگزی شمال مالرو عمومی میان آباد به جاجرم. این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و 123 تن سکنۀکردی و ترکی زبان می باشد. آب آن از رودخانه و قنات و محصولاتش غلات است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سنخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 60هزارگزی باختر اسفراین وپنج هزارگزی شمال مالرو عمومی میان آباد به جاجرم. این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و 123 تن سکنۀکردی و ترکی زبان می باشد. آب آن از رودخانه و قنات و محصولاتش غلات است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
گیاهی است از دستۀ لوله گلی ها و نهنج آن کروی و پرخار است و مادۀ قندی ترشح می کند که آن را شکرتیغال گویند و برای تسکین سرفه مؤثر است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 261)
گیاهی است از دستۀ لوله گلی ها و نهنج آن کروی و پرخار است و مادۀ قندی ترشح می کند که آن را شکرتیغال گویند و برای تسکین سرفه مؤثر است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 261)
نام جوسقی (کوشک) بوده است میان روقان و خانشاه و در تاریخ قم آمده است:اردشیر بابک بفرمود تا این جوسق را میان روقان و خانشاه بنا کردند تا منظره ای باشد از برای کسی که در روقان بنشیند، بعد از آنک بنا نهادند به خانشاه معروف شد، (از ترجمه تاریخ قم چ جلال الدین طهرانی ص 70) نام موضعی بوده است که بعد از نیاستر کاشان قرار داشته و در تاریخ قم آمده است: اردشیر بموضع نیاستر قاسان (کاشان) فرودآمد و نیاستر بنا کرد پس از آنجا رحلت کرد و به موضع خانشاه فرودآمد، (از تاریخ قم چ سیدجلال الدین طهرانی ص 70)
نام جوسقی (کوشک) بوده است میان روقان و خانشاه و در تاریخ قم آمده است:اردشیر بابک بفرمود تا این جوسق را میان روقان و خانشاه بنا کردند تا منظره ای باشد از برای کسی که در روقان بنشیند، بعد از آنک بنا نهادند به خانشاه معروف شد، (از ترجمه تاریخ قم چ جلال الدین طهرانی ص 70) نام موضعی بوده است که بعد از نیاستر کاشان قرار داشته و در تاریخ قم آمده است: اردشیر بموضع نیاستر قاسان (کاشان) فرودآمد و نیاستر بنا کرد پس از آنجا رحلت کرد و به موضع خانشاه فرودآمد، (از تاریخ قم چ سیدجلال الدین طهرانی ص 70)
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
گیاهی است خاردار از تیره مرکبان دارای گلهای خوشه یی برنگ سرخ یا سفید. ارتفاعش به نیم متر میرسد. در خراسان و آذربایجان و افغانستان از آن ترنجبین گیرند اشترخار خاراشتر اشتر گیا کرته
گیاهی است خاردار از تیره مرکبان دارای گلهای خوشه یی برنگ سرخ یا سفید. ارتفاعش به نیم متر میرسد. در خراسان و آذربایجان و افغانستان از آن ترنجبین گیرند اشترخار خاراشتر اشتر گیا کرته