دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنۀ آن در حدود 200 تن و مذهب آنها شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و رود خانه گرم آب، محصولات غلات وبرنج است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه مالرو میباشد معدن زغال سنگ نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنۀ آن در حدود 200 تن و مذهب آنها شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و رود خانه گرم آب، محصولات غلات وبرنج است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه مالرو میباشد معدن زغال سنگ نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 33 هزارگزی شمال کرمان سر راه مالروکرمان به حرجند محلی است کوهستانی و سردسیر دارای 52 تن سکنه و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصولات غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) جزیره ای است در ده هزارگزی شمال جزیره خارک بطول 4/5 هزار گز و عرض آن 700 گز و خالی از سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در 33 هزارگزی شمال کرمان سر راه مالروکرمان به حرجند محلی است کوهستانی و سردسیر دارای 52 تن سکنه و مذهبشان شیعه و زبانشان فارسی است آب آنجا از قنات و محصولات غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) جزیره ای است در ده هزارگزی شمال جزیره خارک بطول 4/5 هزار گز و عرض آن 700 گز و خالی از سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
مادرزن، (فرهنگ نظام)، خواهرشوهر، این لغت را فرهنگ نظام از تکلم اصفهانیان ضبط کرده است ولی در لهجۀ تهرانیان همان خواهر است: میروم تا همدان شو کنم با رمضان قلیان بلوری بکشم، منت خارسونکشم، رجوع به خارشو شود
مادرزن، (فرهنگ نظام)، خواهرشوهر، این لغت را فرهنگ نظام از تکلم اصفهانیان ضبط کرده است ولی در لهجۀ تهرانیان همان خواهر است: میروم تا همدان شو کنم با رمضان قلیان بلوری بکشم، منت خارسونکشم، رجوع به خارشو شود
نام قدیمش ’سمندر’، قصبه ایست در 150هزارگزی شمال غربی داغستان، و آن قرارگاه یکی از خانان قالمون بود، سکنۀ آن تاتار و مسلمانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1610)
نام قدیمش ’سمندر’، قصبه ایست در 150هزارگزی شمال غربی داغستان، و آن قرارگاه یکی از خانان قالمون بود، سکنۀ آن تاتار و مسلمانند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1610)
گل انار، گلنار، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (شمس اللغات)، جلنار، (السامی فی الاسامی)، گلنار که آن را به عربی جلنار گویند، (از شعوری)، مرد تند و تیز و آتش مزاج، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نار (عربی به معنی آتش) + خو (خوی)، (حاشیۀ برهان چ معین)
گل انار، گلنار، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ نظام) (شمس اللغات)، جلنار، (السامی فی الاسامی)، گلنار که آن را به عربی جلنار گویند، (از شعوری)، مرد تند و تیز و آتش مزاج، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نار (عربی به معنی آتش) + خو (خوی)، (حاشیۀ برهان چ معین)