- خارخار
- حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه،
برای مثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
معنی خارخار - جستجوی لغت در جدول جو
- خارخار
- خارش بدن، دلواپسی، اضطراب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صاحب خار
خارش تن، تعلق خاطرکه ضمیر آدمی را بر طلب و کنجکاوی وا دارد خلجان اضطراب
دارای خار مثلاً گل خاردار، سیم خاردار، در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد، کرم خاردار
تودۀ خاروخس، برای مثال ششم گردد ایمن ز نااستوار / همی پرنیان جوید از خاربار (فردوسی - ۷/۱۹۵)
خارستان، زمینی که در آن بوته های خار بسیار روییده باشد، خارزار، خارسان
Prickly, Thistly, Thorny
колючий , колючий
stachelig, dornenreich
колючий , колючий
kolczasty
带刺的 , 带刺的 , 有刺的
espinhoso
spinoso
espinoso
épineux
stekelig, doorntakig, doornig
หนาม , เต็มไปด้วยหนาม , มีหนาม
berduri
شائكٌ , شوكيٌّ , شوكيٌّ
काँटेदार , कांटेदार , कांटेदार
קוצני , קוצני , קוצני
とげのある
가시가 있는 , 가시가 있는
ndefu, wenye miiba, yenye miiba
কাঁটাযুক্ত , কাঁটাযুক্ত
کانٹے دار , کانٹے دار , کانٹے دار
آب روان
صحنه جنگ
دولتمرد، عامل، دولتمرد
پاره پاره تکه تکه لت لت لخت لخت