جدول جو
جدول جو

معنی خاذر - جستجوی لغت در جدول جو

خاذر
(ذِ)
پنهان و روپوش از پادشاه و از دائن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خاذر
پنهان، بدهکار گریزان
تصویری از خاذر
تصویر خاذر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاور
تصویر خاور
(دخترانه)
مشرق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
ضمیر، ذهن، قلب، یاد، اندیشه، نیت، قصد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاسر
تصویر خاسر
زیان دیده، زیان رسیده، زیان کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاذل
تصویر خاذل
هزیمت یافته، آنکه از یاری، نصرت و اعانت دیگری خودداری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاور
تصویر خاور
جای برآمدن آفتاب، مشرق، برای مثال خداوندی که نام اوست چون خورشید گسترده / ز مشرق ها به مغرب ها، ز خاورها به خاورها (منوچهری - ۳) مغرب، برای مثال مهر دیدم بامدادن چون بتافت / از خراسان سوی خاور میشتافت (رودکی - ۵۳۲)

بوتۀ خار، برای مثال یکی تاجور خود به لشکر نماند / بر آن بوم و بر خاک و خاور نماند (فردوسی - ۷/۱۳۳)
خاور دور: در علم جغرافیا کشورهای شرقی آسیا
خاورمیانه: در علم جغرافیا کشورهای جنوب غربی آسیا
خاور نزدیک: در علم جغرافیا کشورهای شمال شرقی قارۀ افریقا تا شبه جزیرۀ عربستان
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
سلم بن عمرو بن حماد ملقب بخاسر مولی تیم بن مره شاعری خوش طبع از شعراء دولت عباسی و مدیحه سرایان برامکه بود در علت ملقب شدن او بخاسر می گویند پدرش بهر او مالی گذارد و او آن را بر ادب خرج کرد پس او را بجهت این عمل گفتند: ’انک الخاسر الصفقه’ و او را این لقب بماند. بعد بمدح رشید پرداخت و رشید او را صدهزار درهم صله داد و به او گفت با این مال گویندگانی را که ترا خاسر نامیده اند تکذیب کن. او هم مال را برداشت و نزد آنان آمد و گفت این است آنچه بر ادب انفاق کردم و نفعی که از ادب برداشتم. من سلم رابحم نه سلم خاسر. و قولی دیگر نیز در اینجا هست باری سلم از شاگردان بشار بن برد از دوستان ابوالعتاهیه بود و او را با بشار مناظراتی است. (از معجم الادباء چ مارگلیوث)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
زیانکار. (آنندراج) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (المنجد) (زمخشری) (مهذب الاسماء). کسی که در مال او زیان واقع شود، کسی که نقصان خود کند. (غیاث اللغه). زیان دیده. زیان رسیده. متضرر. زیان زده. زیان کرده. بزیان، مقابل رابح. ج، خاسران (فارسی). خاسرون، خاسرین. (عربی) :
حاسدان گشته خاسر و خائب
دشمنان گشته خیره و حیران.
مسعودسعد.
خاسرشناس خسرو و طاغی شمرطغان.
خاقانی.
، هلاک شده، خائب و خاسر. ناامید و زیان زده
لغت نامه دهخدا
(شِ)
فرومایه از مردم. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مرد با آگاهی. (منتهی الارب). العالم بالخبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
غدرکننده و فریبنده. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
ظاهراً نام مکانی بوده است در بغداد. صاحب مجمع الامثال میدانی این کلمه را جازر ذکر کرده و میگوید بخط ازهری این کلمه خازر آمده است ویوم خازر جنگی بوده است که در خازر بین اهل عراق و ابراهیم بن الاشتر از یکسو با عبیداﷲ بن زیاد و اهل شام از سوی دیگر درگیر شد و در این جنگ عبیداﷲ بن زیاد کشته شد. (مجمع الامثال میدانی چ تهران ص 769). در عقدالفرید ج 2 ص 241 آمده است: ’علی بن ابی طالب رضی اﷲ عنه از جمله کسانی که نفی بلدشان نمود عبداﷲ بن سبا بود که به ساباط تبعید شد و عبداﷲ بن السوداء بود که بحازر فرستاده شد’ محشی در ذیل صفحه از قول صاحب کتاب الفرق بین الفرق تبعیدگاه عبداﷲ بن السوداء را مدائن می داند و در فهرست کتاب عقدالفرید جلد هشتم محشی در تردید است که حازر اصل است یا خازر. در عقدالفرید ج 4 ص 172 چنین آمده است: ’فخرجوا و لزم عبیداﷲ یزید یرد مجلسه یطأعقبه ایاماً حتی رمی به معاویه الی البصرهوالیاً علیها، ثم لم تزل تو کسه افعاله حتی قتله اﷲ بخارز’. در ج 5 عقدالفرید ص 167 در خبر مختار بن ابی عبید آمده است: عبداﷲ بن الزبیر، ابراهیم بن محمد بن طلحه را امیر کوفه کرد و سپس او را معزول نمود و مختار بن ابی عبید را بدانجا گسیل داشت. از طرف دیگر عبدالملک هم عبیداﷲ بن زیاد را بسوی کوفه فرستاد. چون خبر آمدن عبیداﷲ بن زیاد به مختار رسید او ابراهیم بن الاشتر را با لشکری به پیش عبیداﷲ بن زیاد روانه کرد و دو لشکر در خازر بهم رسیدند و عبیداﷲ بن زیاد و حصین بن نمیرو ذوالکلاع و جماعتی از همراهان او کشته شدند و سر آنها به پیش عبداﷲ بن الزبیر فرستاده شد. یاقوت در معجم البلدان خازر را نیاورده است و خارز دارد که در قبل گذشت. شاید این نام جازر باشد که در معجم البلدان آمده است و آن را قریه ای در نهروان از توابع بغداد ذکر می کند. رجوع به جارز شود. رجوع بمادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاتر
تصویر خاتر
غدر کننده و فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واذر
تصویر واذر
گذارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاذر
تصویر حاذر
ترساننده، پرهیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
آنچه در دل گذرد، فکر، اندیشه، ادارک، خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاشر
تصویر خاشر
فرومایه از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاسر
تصویر خاسر
زیانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خابر
تصویر خابر
مردآگاه، عالم با خبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاذر
تصویر هاذر
روز داغ
فرهنگ لغت هوشیار
پتیست کننده پتیستگر (پتیست نذر)، از نام خدایخانه آنکه نذری کرده نذر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاذر
تصویر عاذر
رگ دشتان، پلیدی، پوزشخواه، نشان خستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خازر
تصویر خازر
تیز هوش زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاذل
تصویر خاذل
هزیمت یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادر
تصویر خادر
سست، سرگشته، پرده نشین پرده نشین، سست کسل، متحیر سرگشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاثر
تصویر خاثر
سنگین جان، شیر ستبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائر
تصویر خائر
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خادر
تصویر خادر
((دِ))
پرده نشین، سست، کسل، متحیر، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاثر
تصویر خاثر
((ثِ))
بسته، دلمه شده، شوریده دل، تباه عقل گشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاور
تصویر خاور
((وَ))
مغرب، مشرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
((طِ))
آنچه که در دل گذرد، دل، ضمیر، ذهن، حافظه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناذر
تصویر ناذر
((ذ))
نذرکننده، ترساننده، بیم دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاسر
تصویر خاسر
((س ِ))
زیانکار، زیان رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاور
تصویر خاور
مشرق، شرق
فرهنگ واژه فارسی سره