- حیوونی
- شکسته حیوانی در فارسی بیچاره بی دست و پای
معنی حیوونی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جانوری، ددوش
جانوری
مربوط به حیوان مانند حیوان، حیوان بودن
Animal
животный
tierisch
тваринний
zwierzęcy
animal
animale
animal
animal
dierlijk
حيوانيٌّ
חייתי
hayvansal
mnyama
حیوانی
هندسی
بی مانندی بی همتایی
مقابل اندرونی
منسوب بدیوان درباری و دربار پادشاه
آفاقی
زیتی زهی از رنگ ها برنگ زیتون سرخ مایل به زرد
مارپیچی، پیچاپیچ
حلوا فروش