جدول جو
جدول جو

معنی حیوان - جستجوی لغت در جدول جو

حیوان
موجود زنده، جاندار، جانور، کنایه از نفهم، بی شعور، حیات، زندگی
حیوان ناطق: در علم منطق آدمی، انسان
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
فرهنگ فارسی عمید
حیوان
زنده بودن، جاندار، جانور
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
حیوان
((حِ))
جانور، جمع حیوانات
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
فرهنگ فارسی معین
حیوان
جانور، جاندار، دد
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
فرهنگ واژه فارسی سره
حیوان
جاندار، جانور، ذی روح
متضاد: جامد، بهیمه، دد
متضاد: انسان، ستور، بی شعور، کودن، نفهم، حیات
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویوان
تصویر ویوان
(پسرانه)
نام حاکم رخّج در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
مربوط به حیوان مانند حیوان، حیوان بودن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ نَ)
حیوان کوچک: این بار که نمیزند! حیوانک شی شی بکسی کاری ندارد. (سایه روشن صادق هدایت ص 16)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ / حَیْ)
منسوب به حیوان. از حیوان:
عالم طفلی و خوی حیوانی بگذاشت
آدمی طبع و ملک خوی و پری سیما شد.
سعدی.
- قوه حیوانی، یکی از قوای ثلاثۀ نفس آدمی است کار وی عز و جاه و ریاست و ظفر و غلبه وکینه کشیدن باشد و معدن او دل است و قوه حیوانی بعضی از کارهای او پسندیده باشد و بعضی نکوهیده و بدین سبب این قوه متوسط است میان قوت انسانی (نفس ناطقه) و قوت شهوانی. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- نفس حیوانی،قوه ای است که جسم به اختیار او حرکت کند و چیزها بحس دریابد و نفس طبیعی و نفس نباتی که خادم اویند و دوازده خادم دیگر نیز دارد که آنها غضب و شهوت و حواس ده گانه اند پنج ظاهری و پنج باطنی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، گوشت مأکول اللحم و آنچه از حیوان بهم رسد از شیر و ماست و کره و کشک و پنیر و روغن. و این اصطلاح عاملان افسون خوان است. (آنندراج) (از غیاث) :
کند چو شیخ ز حیوانی اینقدر پرهیز
بحیرتم که چرا در لباس پشمین است.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
جانوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
جانوری، ددوش
فرهنگ واژه فارسی سره
جانوری، بهیمی
متضاد: انسانی، شهوانی، نفسانی
متضاد: روحانی، وحشیگری
متضاد: تمدن، فرهیختگی، غریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
حيوانٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
Animal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
animal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
動物の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
حیوانی، حیوان
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
حیوانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
পশু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
mnyama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
hayvansal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
동물의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
животный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
tierisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
पशु
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
hewani
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
สัตว์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
dierlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
animal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
animale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
animal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
动物的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
zwierzęcy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
тваринний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حیوانی
تصویر حیوانی
חייתי
دیکشنری فارسی به عبری