جدول جو
جدول جو

معنی حیوات - جستجوی لغت در جدول جو

حیوات
(حَ یَ)
جمع واژۀ حیه، به معنی مار. (منتهی الارب). رجوع به حیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویوات
تصویر ویوات
(دخترانه)
گل بنفشه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حیات
تصویر حیات
حیه ها، زنده ها، مارها، افعی ها، جمع واژۀ حیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
موجود زنده، جاندار، جانور، کنایه از نفهم، بی شعور، حیات، زندگی
حیوان ناطق: در علم منطق آدمی، انسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیات
تصویر حیات
زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ حیله، (منتهی الارب)، رجوع به حیله شود
لغت نامه دهخدا
(حَیْ یو)
مذکر حیه. افعی و مار. (اقرب الموارد). مارنر. (آنندراج) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) : ویأکل الحیه و الحیوتا. (اصمعی از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ ظَ)
ج حظوه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حظوه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ وَ)
جمع واژۀ حیوان. (اقرب الموارد). حیوانات. رجوع به حیوان شود
لغت نامه دهخدا
(حَمَ)
جمع واژۀ حمات. موشکها یعنی ماهیچه های گوشت ساق و در ساق اسب دو باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حلوه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حلوه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیات
تصویر حیات
عمر، زیست، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوت
تصویر حیوت
مار نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
زنده بودن، جاندار، جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
((حِ))
جانور، جمع حیوانات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیات
تصویر حیات
((حَ))
زنده بودن، زندگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیات
تصویر حیات
زندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیوان
تصویر حیوان
جانور، جاندار، دد
فرهنگ واژه فارسی سره
جاندار، جانور، ذی روح
متضاد: جامد، بهیمه، دد
متضاد: انسان، ستور، بی شعور، کودن، نفهم، حیات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بود، تعیش، جان، زندگانی، زندگی، زیست، طول عمر، عمر
متضاد: ممات
فرهنگ واژه مترادف متضاد