- حیله
- ترفند، شیله، فریب
معنی حیله - جستجوی لغت در جدول جو
- حیله
- قدرت بر تصرف، توانائی، چاره
- حیله
- مکر، فریب، کلک، حقّه، نیرنگ، نارو، گول، تنبل، دستان، ترفند، گربه شانی، خدعه، غدر، تزویر، ترب، چاره، قلّاشی، خاتوله، ستاوه، شید، کید، دویل، دغلی، شکیل، اشکیل، احتیال، روغان، دلام، ریو
قدرت و توانایی بر هر گونه تصرف و تدبیر، چاره گری
- حیله ((لِ))
- قدرت، توانایی، چاره، فریب، نیرنگ، حیلت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث محیل زن حیله گر
گستره
آفند، تاختن، تازش، تک، تاخت
منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. پیکانی که مانند بیل سازند، پاروی کشتیبانان
آبسه
حیله
خرده سفال، سفال خرد شده گلوله کوچک سنگی با بلوری که اطفال با آن بازی می کنند
چیرا: هندی برده
جاور، چگونگی، سر مستی شنگولی، مرگ
خانه آراسته به تخت و جامه و پرده برای عروس، اطاق آراسته و زینت شده جهت عروس و داماد
گوزن ماده
جمعیت، انجمن
گنگلاجی بند زبانی، ستیهیدن
خرمای تباه، شکمدرد ستور
آهنگ بر دشمن در جنگ
پارچه ای که بدان صورت و دستها را پاک و خشک کنند. شگفت، کار زشت، ترفندگر (تازی نیست) هوله خشک (گویش تهرانی) پزرو (مازندرانی) آبچین سچاغ (گویش تاجیکی)
زینت زیور پیرایه، جمع حلی و حلی. یا حلیه انسانی. هیات ظاهری انسان و رنگ چهره وی
همسر، جفت، زن
بسته خویش، دوال شمشیر
دریافتی، باز مانده
مکر، حیله، تدبیر، بهانه، فریب، دستان
حفظ کردن در پناه گرفتن نگاهبانی کردن، هر جای احاطه شده زمینی فراخ که اطراف آنرا احاطه کرده باشند دیواربست. دیوار بست، دیوار بر آوردن دیوار کشیدن، دز پناه گرفتن، هشیاری، دلسوزی، زن پاک
سنگین و سد شدن معده از غذای ناگوار، یک دفعه از دفعات خون حیض
جاور (حالت)، اندوه، نیاز
زیستن
زندگانی
خود بینی
محفظه ابریشمین کرم ابریشم
گله و رمه (اسب گاو گوسفند و جز آن ها)
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن