جدول جو
جدول جو

معنی حیل - جستجوی لغت در جدول جو

حیل
حیله ها، فریب ها، جمع واژۀ حیله
تصویری از حیل
تصویر حیل
فرهنگ فارسی عمید
حیل
(حِ یَ)
جمع واژۀ حیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
محاربت نتوان کرد با قضا بحکم
مقاومت نتوان کرد با قدر بحیل.
عبدالواسع جبلی.
ای در کمند زلفک تو حلقۀ فریب
وی در کمان ابروی تو ناوک حیل.
سوزنی.
- علم الحیل، نیرنگ. نیرنجات. علم بقواعد حرکات و قوای محرکه. علم میکانیک. رجوع به الجماهر بیرونی شود.
- علم حیل ساسانی، ابوالخیر آنرا از فروع علم سحر و جادو شمرده و گوید: علمی است که بدان راه حیله در جلب منافعو تحصیل اموال شناخته میشود و کسی که به این علم آشنا باشد در هر شهری بزی مناسب با آن شهر درآید مثلاً گاه زی فقیهان و گاه زی وعاظ و گاه زی اشراف را برگزیند و آنگاه برای فریفتن و جلب توجه عوام، فریبها و خدعه ها کند که عقول از ضبط آنها عاجز است. از جمله کسی حکایت میکرد که در مسجد جامع بصره، بوزینه ای را دید که او را همچون شاهزادگان بر مرکبی سوار کرده بودند و بر او جامه های فاخر پوشیده بودند. بوزینه مویشگری میکرد و میگریست و پیرامون او را خدمتگارانی احاطه کرده بودند که همه میگریستند و میگفتند: ای کسانی که از نعمت سلامت و عافیت برخوردارید از حال این آقا و مولای ما (اشاره به بوزینه) پند و عبرت گیرید او ازشاهزادگان بود که عاشق زنی جادوگر شد و کار او بر اثر جادوگری آن زن بدانجا کشید که بصورت بوزینه درآمد. آنگاه آن زن مال بسیاری را از او مطالبه کرد تا اورا بصورت اول خود درآورد. مردم بحال او رقت میکردندو میگریستند و برای نجات او اموالی فراهم میساختند... (کشف الظنون).
- علم حیل شرعی، و آن یکی از بابهای فقه، بلکه فنی است از فنون آن چون فرائض و در این باره کتابهایی تألیف کرده اند که مشهورترین آنها کتاب الحیل شیخ امام ابوبکر احمد بن عمر معروف به خصاف حنفی متوفی بسال 261 هجری قمری است و تمیمی در طبقات الحنفیه از او نام برده است. بر این کتاب شرح ها نوشته شده است. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
حیل
(حَ)
قوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حول. (اقرب الموارد). توانائی. (غیاث). گویند لاحیل و لا قوه الا باﷲ. و این لغتی است در حول، آب گردآمده در مغاک وادی. ج، احیال، حیول، حذاقت و جودت نظر و قدرت بر تصرف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، حیله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حیل
(حَ)
یوم الحیل، از وقایع و روزهای عربان است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حیل
قوه، توانائی
تصویری از حیل
تصویر حیل
فرهنگ لغت هوشیار
حیل
((حِ یَ))
جمع حیله، چاره ها
تصویری از حیل
تصویر حیل
فرهنگ فارسی معین
حیل
حیله ها، نیرنگ ها، ترفندها، چاره ها، دستان ها، چاره گری ها، شگردها، فنون، فن مکانیک
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیله کردن
تصویر حیله کردن
فریب دادن، کلک زدن، حقّه زدن، فریفتن، نارو زدن، خدعه کردن، مکر کردن، تنبل ساختن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، غدر کردن، چپ رفتن، دستان آوردن، سالوسی کردن، نیرنگ ساختن، تبندیدن، اورندیدن، ترفند کردن، شید آوردن، کید آوردن، مکایدت کردن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیله
تصویر حیله
مکر، فریب، کلک، حقّه، نیرنگ، نارو، گول، تنبل، دستان، ترفند، گربه شانی، خدعه، غدر، تزویر، ترب، چاره، قلّاشی، خاتوله، ستاوه، شید، کید، دویل، دغلی، شکیل، اشکیل، احتیال، روغان، دلام، ریو
قدرت و توانایی بر هر گونه تصرف و تدبیر، چاره گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
مکار، بامکر و فریب، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
احول. حیله گرتر. چاره گرتر
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
حذاقت و جودت نظر و قدرت بر تصرف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، انصراف از چیزی و برگشتن بسوی غیر آن. (از قطر المحیط). رجوع به تحول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیله کار
تصویر حیله کار
حیله گر مکار محیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیلت
تصویر حیلت
مکر، حیله، تدبیر، بهانه، فریب، دستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیلت گر
تصویر حیلت گر
حیله باز مکار فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله
تصویر حیله
قدرت بر تصرف، توانائی، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله باز
تصویر حیله باز
چاره گر مکار فریبنده محیل. فریبکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله کاری
تصویر حیله کاری
حیله گری مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
حیله باز، مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله گری
تصویر حیله گری
حیله بازی مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله ناک
تصویر حیله ناک
چارگر چاره ساز، با حیله محتال مکار
فرهنگ لغت هوشیار
چاره کردن، افسون کردن نیرنگ زدن، گریسیدن فریبیدن چاره کردن به دام انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
((~. گَ))
نیرنگ باز، مکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیلت
تصویر حیلت
((لَ))
قدرت، توانایی، چاره، فریب، نیرنگ، حیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیله
تصویر حیله
((لِ))
قدرت، توانایی، چاره، فریب، نیرنگ، حیلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
فریبکار، فریبا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیله
تصویر حیله
ترفند، شیله، فریب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیله گری
تصویر حیله گری
Craftiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
Crafty, Sly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حیله ای
تصویر حیله ای
Tricky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حیله گری
تصویر حیله گری
хитрость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
хитрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حیله ای
تصویر حیله ای
хитрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حیله گری
تصویر حیله گری
Hinterlist
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
listig
دیکشنری فارسی به آلمانی