- حیض
- دشتان
معنی حیض - جستجوی لغت در جدول جو
- حیض
- بی نمازی زن، قاعدگی
- حیض
- در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، قاعدگی، خون ریزی ماهانه، عذر، عادت، عادت ماهانه، خون ریزی ماهیانه، دشتانی، رگل، پریود، عادت ماهیانه
- حیض ((حِ))
- عادت ماهانه زنان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه نطفه وی بهنگام حیض مادر انعقاد یافته، بدکار بدکردار شرور
سنگین و سد شدن معده از غذای ناگوار، یک دفعه از دفعات خون حیض
دشتان حیطان:، جمع حائط، دیوارهای خانه
شسته
حایض شدن زن
حایض شدن، در حالت حیض و بی نمازی قرار گرفتن زن
افسوس
آزرم، شرم
بهره
تخم، تخم مرغ، بیضه
نوتپاس کسیکه (ریاضه) تپاس را تازه آغازیده
فساد و تباهی
جمع حیض و حوایض
جنبش، جنبیدن، آواز، افتادن نیرو، بیش از اندازه باطل شدن حق کسی باطل شدن حق کسی
فرو مانده زمینگیر
بچه شیر
ترشیدگی ترش شدن، شوخیدن شوخی کردن، اشنان آذر بوی از گیاهان
جائی که برای آب در زمین سازند، آبگیر، آبدان
پست فرود نشیب پاگاه دامنه شیپ نشیب پستی مقابل فراز بالا اوج (زندگانی اوج و حضیض دارد)، جای پست در پایین کوه یا در زمین بن کوه دامنه کوه، نقطه مقابل اوج، جمع حضض
نشیب پاگاه خولان دارویی است که از پیشاب اشتر سازند پیل زهره چیزی فیل زهره، عصاره گیاه فیل زهره، جمع حضیض
مرگ، هلاکی وقت، مدت، هنگام وقت، مدت، هنگام
قوه، توانائی
دریغ، افسوس جور و ستم کردن بر کسی جور و ستم کردن بر کسی
کنار افتادن بیکسو شدن، یا حیص بیص. گیر و دار سختی و تنگی جنگ و غوغا. بربستن، یکسو شدن، کنار افتادن، برگشتن
ترسیدن، ترساندن
محل، جا، مکان
بستان، پسته، سرگشتگی
جا، آنجا، کجا
خون حیض، خون بی نمازی
توبه، شرم
صاحب شرم، شرمگین، با شرم