در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، قاعدگی، خون ریزی ماهانه، عذر، عادت، عادت ماهانه، خون ریزی ماهیانه، دشتانی، رگل، پریود، عادت ماهیانه
در علم زیست شناسی جریان خون از رحم در زن غیر حامله و برخی پستانداران ماده که هر ۲۸ روز یک بار به مدت ۵ تا ۷ روز طول می کشد، قاعِدِگی، خون ریزی ماهانِه، عُذر، عادَت، عادَتِ ماهانِه، خون ریزی ماهیانِه، دَشتانی، رِگل، پریود، عادَتِ ماهیانِه
حیض، مردان را بقا بود در معصیت و زنان را زیادتی مال. اگر مردی بیند که حائض شد، دلیل که به قدر آن خون او را مال حرام نصیب گردد. اگر مردی بیند که زنش حائض شد، دلیل که کارهای دنیا بر وی بسته شود. اگر صاحب خواب مستور بود، دلیل که در کار خویش متحیر شود. اگر بیند زنش از غسل پاک شد، دلیل که کار دین و دنیا بر وی گشاده شود. اگر بیند با زن حائض جماع کرد، دلیل که کارهای دنیائی بر وی آسان شود و بعضی از معبران گویند: کارش دشوار گردد. محمد بن سیرین
حیض، مردان را بقا بود در معصیت و زنان را زیادتی مال. اگر مردی بیند که حائض شد، دلیل که به قدر آن خون او را مال حرام نصیب گردد. اگر مردی بیند که زنش حائض شد، دلیل که کارهای دنیا بر وی بسته شود. اگر صاحب خواب مستور بود، دلیل که در کار خویش متحیر شود. اگر بیند زنش از غسل پاک شد، دلیل که کار دین و دنیا بر وی گشاده شود. اگر بیند با زن حائض جماع کرد، دلیل که کارهای دنیائی بر وی آسان شود و بعضی از معبران گویند: کارش دشوار گردد. محمد بن سیرین
حایض شدن زن. (تاج المصادر بیهقی). بازماندن زن از نماز در ایام حیض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازماندن زن از نماز و انجام دادن کاری که زنان حائض میکنند. (از قطر المحیط). بمعنی حیض. خارج شدن چیزی مانند خون از زن. (ذیل اقرب الموارد)
حایض شدن زن. (تاج المصادر بیهقی). بازماندن زن از نماز در ایام حیض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازماندن زن از نماز و انجام دادن کاری که زنان حائض میکنند. (از قطر المحیط). بمعنی حیض. خارج شدن چیزی مانند خون از زن. (ذیل اقرب الموارد)
پست فرود نشیب پاگاه دامنه شیپ نشیب پستی مقابل فراز بالا اوج (زندگانی اوج و حضیض دارد)، جای پست در پایین کوه یا در زمین بن کوه دامنه کوه، نقطه مقابل اوج، جمع حضض
پست فرود نشیب پاگاه دامنه شیپ نشیب پستی مقابل فراز بالا اوج (زندگانی اوج و حضیض دارد)، جای پست در پایین کوه یا در زمین بن کوه دامنه کوه، نقطه مقابل اوج، جمع حضض