جدول جو
جدول جو

معنی حیثیات - جستجوی لغت در جدول جو

حیثیات
(حَ / حِ ثی)
جمع واژۀ حیثیت: لولا الحیثیات لبطلت الحکمه. رجوع به حیثیت شود
لغت نامه دهخدا
حیثیات
جمع حیثیت. یا دلیل (برهان) حیثیات. دلیلی است بمنظور ابطال تسلسل: هر گاه دو حیثیت غیر متناهی مترتب موجود باشند (یعنی حیثیات علل و معلول) چنانکه هر یک از جهتی علت و از جهتی دیگر معلول باشد (علت لاحق و معلول سابق خود) و دو حیثیت که یکی حیثیت معلول بودنست موجود باشد میان هر حیثیت و حیثیت دیگر از آن سلسله متناهی خواهد بود و بنابراین همه آن سلسله متناهی است، جمع حیثیت، آبروها، ارزش ها
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حدسیات
تصویر حدسیات
قضایایی که به طریق حدس و گمان درک و استنباط می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیثیت
تصویر حیثیت
اعتبار، آبرو، خوش نامی، وضع، حالت، جهت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حفریات
تصویر حفریات
کاوش هایی در زمین برای کشف آثاری از انسان، حیوان یا گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیفیات
تصویر کیفیات
جمع واژۀ کیفیت، صفت، حالت و چگونگی کسی یا چیزی، میزان مرغوب بودن، مست کننده بودن، لذت
فرهنگ فارسی عمید
یکی از سوراخهای نهانی موش دشتی یا خاک سوراخ آن
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ وی یا)
در تداول فارسی، شیرینی ها:
گز راز جملۀ حلویات از چه رو
چشم تمام مجلسیان بر شکست اوست.
میرزا اشتها
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حکایت. نقل ها و روایتها. (آنندراج) :
الف لام را تلک آیات را
بخوان تا بدانی حکایات را.
شمسی (یوسف و زلیخا).
مقامات و مقالات ایشان مدون است و بحکایات و روایات مبرهن. (ترجمه تاریخ یمینی).
- حکایات الصالحین، علمی است. مولی ابوالخیر گوید: آن از فروع علم تواریخ ومحاضره است و گروهی بجمع و تألیف آن همت گماشته اندو کتابی بدان اختصاص داده اند چون صفوهالصفوه و روض الریاحین و غیره و از این قبیل است تذکرهالاولیاء هجویری و تذکرهالاولیاء شیخ فریدالدین عطار و ریاض العارفین و غیره
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ وَ)
جمع واژۀ حیوان. (اقرب الموارد). حیوانات. رجوع به حیوان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَ)
جمع واژۀ حثی. (منتهی الارب). مشتها. غرفه ها. غرف
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
وضع. اسلوب. (آنندراج). نظر. لحاظ. اعتبار: و شوکت و صولت مائی و منی بحیثیتی میراند که... (ترجمه محاسن اصفهان).... تا به حیثیتی که چون بجوار ایزدی واصل شد... (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(حَ لی یا)
جمع واژۀ حولی. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ حولیه. بقصائدی گفته میشود که در نظم و تهذیب و تنقیح و اظهار آن یک سال گذشته باشد. (از اقرب الموارد).
- حولیات زهیر، بهمین معنی گفته می شود. (از اقرب الموارد). قصائد زهیر بن ابی سلمی را حولیات نامند چه گویند او بچهار ماه قصیده ای میگفت و بچهار ماه در تنقیح و تهذیب آن رنج میبرد و چهار ماه دیگر آنرا بعلماء قبیلۀ خود عرضه میکرد و نیز گویند او به یک ماه قصیده ای میساخت و یازده ماه به تهذیب و تنقیح آن میپرداخت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
جمع واژۀ حولی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به حولی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سی یا)
جمع واژۀ حبسیه. شعرها که شاعر در آنگاه که به زندان است گفته باشد: و اصحاب انصاف دانند که حبسیات مسعود در علو به چه درجه است. (چهارمقالۀ نظامی)
لغت نامه دهخدا
(حُ لَ)
جمع واژۀ حبلی ̍
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیمیات
تصویر خیمیات
پر گلبرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفیات
تصویر کیفیات
چگونگی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیقیات
تصویر شیقیات
مار ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلیات
تصویر خیلیات
تک سمان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حیازت. گردآوردنها جمع آوریها، مراتع اختصاصی که در بعضی نواحی (مانند کرج و نهاوند) بچراندن گله های خلیفه اختصاص داشت، جمع حیازه، گرد آمده ها، به دست آمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنشیات
تصویر حنشیات
مار وارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلمیات
تصویر حلمیات
کنه ساران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکایات
تصویر حکایات
نقلها، روایتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفریات
تصویر حفریات
کاویده ها به گونه رمن جمع حفریه کاوشها: حفریات شوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلیات
تصویر ایلیات
ترکی (تک ایل) تیره ها دوده ها مصحف (ایلات) جمع ایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبسیات
تصویر حبسیات
جمع حبسیه: (حبسیات مسعود سعد در نوع خودبی نظیر است)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حدسیه: قضایاییکه بحدس ادراک شوند. توضیح قضایایی که حکم کند به آنها عقل بواسطه حدس و آنچه را حدس دریابد و چنانکه حدس در مرتبت قوت و شدت باشد و ازاله شک کند از قطعیات شمرده میشود و اگر قوی نباشد از ظنیات بحساب آرد. توضیح، در فارسی غالبا، جمع حدس گیرند: (حدسیات شما کاملا صایب است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیزیات
تصویر زیزیات
زنجرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیثیت
تصویر حیثیت
نظر، اسلوب، لحاظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقیات
تصویر حلقیات
کرم های چنبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیثیت
تصویر حیثیت
((حِ یَّ))
اعتبار، آبرو، جمع حیثیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیثیت
تصویر حیثیت
آبرو
فرهنگ واژه فارسی سره
آبرو، اعتبار، پرستیژ، ارزش، عرض، وجهه، اسلوب، وضع، حال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وضعیت
دیکشنری اردو به فارسی