جدول جو
جدول جو

معنی حیثیت

حیثیت
اعتبار، آبرو، خوش نامی، وضع، حالت، جهت
تصویری از حیثیت
تصویر حیثیت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حیثیت

حیثیت

حیثیت
وضع. اسلوب. (آنندراج). نظر. لحاظ. اعتبار: و شوکت و صولت مائی و منی بحیثیتی میراند که... (ترجمه محاسن اصفهان).... تا به حیثیتی که چون بجوار ایزدی واصل شد... (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا

حیثیات

حیثیات
جمع حیثیت. یا دلیل (برهان) حیثیات. دلیلی است بمنظور ابطال تسلسل: هر گاه دو حیثیت غیر متناهی مترتب موجود باشند (یعنی حیثیات علل و معلول) چنانکه هر یک از جهتی علت و از جهتی دیگر معلول باشد (علت لاحق و معلول سابق خود) و دو حیثیت که یکی حیثیت معلول بودنست موجود باشد میان هر حیثیت و حیثیت دیگر از آن سلسله متناهی خواهد بود و بنابراین همه آن سلسله متناهی است، جمع حیثیت، آبروها، ارزش ها
فرهنگ لغت هوشیار

حیثیات

حیثیات
جَمعِ واژۀ حیثیت: لولا الحیثیات لبطلت الحکمه. رجوع به حیثیت شود
لغت نامه دهخدا