جدول جو
جدول جو

معنی حیاوی - جستجوی لغت در جدول جو

حیاوی
(حَ)
دهی است از دهستان چنانه بخش شوش شهرستان دزفول. ناحیه ای است، واقع در دشت، گرمسیری و مالاریایی. دارای 350 تن سکنه است. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات دیمی. اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حلاوی
تصویر حلاوی
حلواها، خوراکی هایی که با آرد گندم یا آرد برنج، روغن، شکر، گلاب و زعفران تهیه می شود، کنایه از شیرینی ها، جمع واژۀ حلوا
فرهنگ فارسی عمید
(حَدْ دا)
حسن بن غالی ازهری مالکی منسوب بحدیه از قرای مصر. متوفی 1202هجری قمری او راست: دیوان الخطب در شرح مصطلح الحدیث. (هدیه العارفین ج 1 ص 300)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
منسوب به حزوی ̍. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حاویاء، به معنی ما انقبض من الامعاء. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ حاویه، حاویاء، به معنی چرب روده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ را / حُ را)
جمع واژۀ حیران. مردان سرگشته. سرکشتگان. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حیران شود
لغت نامه دهخدا
(حَلْ لا)
حیدربن سلیمان بن داود بن حیدر حلی حسینی، مکنی به ابوالحسین. نخستین شاعر عصر خود بلکه امام شعرای عراق بود که فصاحت بیان و قوت ایمان را درخود جمع داشت و بجهت اشعارش که در مناقب و مصائب اهل بیت پیغمبر سروده به شاعر اهل بیت اشتهار یافته است. او راست: الدررالیتیم، این دیوان اشعار اوست و درسال 1312 هجری قمری چاپ شده است. 2- العقدالمفصل، که به سال 1331 هجری قمری در بغداد چاپ شده است. وی 1304 هجری قمری در 58 سالگی وفات یافت. (معجم المطبوعات) (جنه الماوی حاجی نوری). و رجوع به ریحانه الادب شود
لغت نامه دهخدا
(حُ وا)
درختی است خرد، گیاهی است خاردار. ج، حلاویات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِلْ لا)
منسوب است به حله، شهری در کنار فرات. (از الانساب). رجوع به حله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیاری
تصویر حیاری
جمع حیران، سرگشتگان، جمع حیران، سرگشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاوی
تصویر حاوی
در بر گیرنده، دربرگیرنده
فرهنگ واژه فارسی سره
اساسی، اصولی، مهم
متضاد: غیرحیاتی، لازم، واجب، ضروری، مربوط به حیات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
حيويٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
Crucial, Vital
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
crucial, vital
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
crucial, vital
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
решающий , жизненно важный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
entscheidend, vital
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
вирішальний , життєво важливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
kluczowy, żywotny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
关键的 , 生命的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
crucial, vital
دیکشنری فارسی به پرتغالی
حیاتی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
اہم , حیاتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
গুরুত্বপূর্ণ , গুরুত্বপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
muhimu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
kritik, hayati
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
중요한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
重要な , 重要な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
cruciale, vitale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
महत्वपूर्ण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
krusial, vital
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
สำคัญ , สำคัญ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
cruciaal, vitaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حیاتی
تصویر حیاتی
חשוב , חיוני
دیکشنری فارسی به عبری