جدول جو
جدول جو

معنی حیاطت - جستجوی لغت در جدول جو

حیاطت
حفظ کردن، نگه داری کردن، تعهد کردن، پاسداری، نگه داری
تصویری از حیاطت
تصویر حیاطت
فرهنگ فارسی عمید
حیاطت
(کَ کَ دَ)
نگاه داشتن. حیاطه. (صراح). نگهبانی. (غیاث). پاس داشتن: و او را در کنف رعایت و حیاطت خویش میداشت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به حیاطه شود
لغت نامه دهخدا
حیاطت
حفظ کردن، نگاهداری
تصویری از حیاطت
تصویر حیاطت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیاط
تصویر حیاط
صحن خانه، زمین جلو ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیات
تصویر حیات
حیه ها، زنده ها، مارها، افعی ها، جمع واژۀ حیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیات
تصویر حیات
زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیازت
تصویر حیازت
فراهم کردن و به دست آوردن، گرد آوردن، جمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، درزی گری، دوخت و دوز، دوزندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیاکت
تصویر حیاکت
بافتن، بافندگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ضَلْ لُ)
گرد آوردن چیزی. حیازه. رجوع به حیازه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
محوطه و هر جای دیواربست و سرای و خانه و صحن خانه. (ناظم الاطباء). صحن و گشادگی خانه. در تداول فارسی، فضائی وسیع و بی سقف که اطاقها بر طرفی یا چند طرف آن بنا شده است.
- حیاط آشپزخانه.
- حیاط اندرونی.
- حیاط بیرونی.
- حیاط خلوت، سراچه ای در خانه که برای کارهای خاص کنند.
- حیاط طویله
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حائط، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به حائط شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کار خیاط. صنعت درزی. (یادداشت مؤلف). درزیگری. پیشۀ درزیگری. دوزندگی، عمل دوختن جامه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ م م)
گندم فروشی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، حنوطفروشی. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به حناطه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نگاه داشتن. حوط. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حوط و حیاطت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیات
تصویر حیات
عمر، زیست، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
محوطه و هر جای که دیوار بست و سرای و خانه و صحن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیازت
تصویر حیازت
جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
درزیگری دوخت و دوز دوزندگی خیاطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاطه
تصویر حیاطه
نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاکت
تصویر حیاکت
بافتن، بافندگی جولاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حناطت
تصویر حناطت
گندم فروشی، کافور فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماطت
تصویر حماطت
سوزش گلو، انجیر کوهی، کاه مکا (ذرت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیاطت
تصویر خیاطت
((طَ))
دوزندگی، خیاطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیازت
تصویر حیازت
((حَ زَ))
رجوع کردن، به دست آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیاکت
تصویر حیاکت
((کَ))
بافتن، بافندگی، جولاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
((حَ))
صحن خانه، زمین برابر ساختمان که دور آن دیوار باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیات
تصویر حیات
((حَ))
زنده بودن، زندگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیاط
تصویر حیاط
سرا، میان سرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیات
تصویر حیات
زندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
رحبه، ساحت، صحن، فضا، محوطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بود، تعیش، جان، زندگانی، زندگی، زیست، طول عمر، عمر
متضاد: ممات
فرهنگ واژه مترادف متضاد