جدول جو
جدول جو

معنی حیازت - جستجوی لغت در جدول جو

حیازت
فراهم کردن و به دست آوردن، گرد آوردن، جمع کردن
تصویری از حیازت
تصویر حیازت
فرهنگ فارسی عمید
حیازت
(تَ ضَلْ لُ)
گرد آوردن چیزی. حیازه. رجوع به حیازه شود
لغت نامه دهخدا
حیازت
جمع کردن
تصویری از حیازت
تصویر حیازت
فرهنگ لغت هوشیار
حیازت
((حَ زَ))
رجوع کردن، به دست آوردن
تصویری از حیازت
تصویر حیازت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیات
تصویر حیات
حیه ها، زنده ها، مارها، افعی ها، جمع واژۀ حیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیات
تصویر حیات
زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیاطت
تصویر حیاطت
حفظ کردن، نگه داری کردن، تعهد کردن، پاسداری، نگه داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیاکت
تصویر حیاکت
بافتن، بافندگی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کَ دَ)
نگاه داشتن. حیاطه. (صراح). نگهبانی. (غیاث). پاس داشتن: و او را در کنف رعایت و حیاطت خویش میداشت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به حیاطه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ضَلْ لی)
گرد آوردن چیزی و فعل آن از نصر است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به حوز شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ریاست بنایان. ریاست صنفی. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ریازه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
رجوع به حزازه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیات
تصویر حیات
عمر، زیست، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حیازت. گردآوردنها جمع آوریها، مراتع اختصاصی که در بعضی نواحی (مانند کرج و نهاوند) بچراندن گله های خلیفه اختصاص داشت، جمع حیازه، گرد آمده ها، به دست آمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاطت
تصویر حیاطت
حفظ کردن، نگاهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاکت
تصویر حیاکت
بافتن، بافندگی جولاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیازت حیازه
تصویر حیازت حیازه
به دست آمدن، گرد آمدن، فراهم شدن، دارندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیاکت
تصویر حیاکت
((کَ))
بافتن، بافندگی، جولاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیات
تصویر حیات
((حَ))
زنده بودن، زندگانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیات
تصویر حیات
زندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
بود، تعیش، جان، زندگانی، زندگی، زیست، طول عمر، عمر
متضاد: ممات
فرهنگ واژه مترادف متضاد