- حیا
- آزرم، شرم
معنی حیا - جستجوی لغت در جدول جو
- حیا
- توبه، شرم
- حیا ((حَ))
- باران، فراخی سال
- حیا
- شرم، آزرم، حیا، حالت انفعال که هنگام حرف زدن یا ارتکاب عملی به شخص دست می دهد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرا، میان سرا
زندگی
زیستن
قصد کار کردن
بافتن جامه
محوطه و هر جای که دیوار بست و سرای و خانه و صحن خانه
خون حیض، خون بی نمازی
کرانجیگری (بیطرفی)
عمر، زیست، زندگانی
شرمساری خجلت. توضیح انحصار نفس است در وقت استشمار از ارتکاب قبیح به جهت احتراز استحقاق ندمت
زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
حیه ها، زنده ها، مارها، افعی ها، جمع واژۀ حیه
صحن خانه، زمین جلو ساختمان که دور آن دیوار باشد
حائل ها، رشته ای که میان دو تنگ شتر می بندند، جمع واژۀ حائل
((حَ))
فرهنگ فارسی معین
شرمساری، خجلت
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
حیاء را خوردن و آبرو را قی کردن: کنایه از بسیار گستاخ و وقیح و بی حیا بودن
حوض ها، آبگیر مصنوعی برای تزیین یا نگه داشتن آب، جمع واژۀ حوض
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندانها
کاهش
Reanimation
реанимация
Wiederbelebung
реанімація
reanimacja
reanimação
rianimazione
reanimación