- حکیمه (دخترانه)
- مؤنث حکیم، دانا به علوم مختلف
معنی حکیمه - جستجوی لغت در جدول جو
- حکیمه
- مونث حکیم: فرزانه
- حکیمه
- حکیم، پزشک، دانا، دانشمند، خردمند، فیلسوف، از نام های خداوند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی روزی کردن
فرزانی ردیک حکمت فلسفه، طبابت پزشکی
چیستان
داوری میانجگری، فرمانروایی فرماندهی، شهر
زن بردبار
دهانه لگام، سرکشی، داد خواهی، شور گیا، زهر
فرزانه
دانا، داننده، خردمند، استوار، راست کار، سزاوار، و نامی از نامهای خدایتعالی
فرزبود فرزان: دریافت آمیغ هر چیزی دانشی که می پردازد به جاورها (احوال) و چگونگی های باشندگان بیرونی یا دیدنی آن چنان که هستند به اندازه توان آدمی سخن استوار آنچه از لگام که زنخ و روی دهان و دو سوی بینی را بپوشاند جانه بند
پزشک، دانا، دانشمند، خردمند، فیلسوف، از نام های خداوند
حکیم علی الاطلاق: ذات باری تعالی
حکیم علی الاطلاق: ذات باری تعالی
داد نامه