- حکه
هر بیماری پوستی همراه با خارش مانند جرب
معنی حکه - جستجوی لغت در جدول جو
- حکه (حِکْ کَ)
خارش. حکاک. (دهار) (نصاب) ، بیماری خارش. هر بیماری که خارش دارد چون جرب و مانند آن. خنش. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: حکه بکسر حاء حطی آنچه که خارش آورد، مانند جرب و امثال آن. و حکۀ دماغ آن است که آدمی هنگام استنشاق هوای سرد بیابد در دماغ خود سوزش بسیار زننده ای که موجب ریزش اشک از دیدگان شود. و گاه شود که این سوزش در غیر موقع استنشاق هوای سرد نیزعارض گردد، چنانچه در بحرالجواهر ذکر کرده و در آقسرایی و شرح قانونچه گفته است که فرق بین حکه و جرب آن است که جرب دانه های کوچک چندیست که پاره ای از آن دانه ها نیز بزرگ و در تری و خشکی هم بین آنها اختلاف باشد. و گاهی آن دانه ها چرک کنند و خارش سختی داشته باشند. اما حکه اساساً دانه ندارد، جرب. گر، جرب خشک، حاجت خاریدن، ابنه. خارشک، نوعی ازبازیچۀ کودکان و آن استخوانی باشد که آنرا بسایند تا سپید گردد و دورتر اندازند و هر کس آنرا بگیرد غالب او باشد. (منتهی الارب). ج، حکک. (مهذب الاسماء)
- حکه
خارش
- حکه ((حِ کَّ))
خارش
- حکه
آبنه، اگزما، جرب، خارش، سودا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(حِکْ کَ تُلْ اَ)
لغت نامه دهخدا
سوزش که در بینی پدید آید با استنشاق هوای سرد و جز آن. حکۀ دماغ. رجوع به حکه و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لگام در دهن اسب کردن حکومت، امر کردن و فرمان دادن، حکم کردن حکومت، امر کردن و فرمان دادن، حکم کردن
لجاج کردن، استبداد کردن محتکر، احتکار کننده، مستبد محتکر، احتکار کننده، مستبد
جنبه نشانه هایی که رفتار وات ها را می نمایانند: زبر زیر پیش، جنبش چال اورز
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
