فرمان، امر، در علم حقوق رای صادر شده از سوی دادگاه یا قاضی مثلاً حکم اعدام، نوعی بازی ورق، در ریاضیات نتیجۀ حاصل از یک فرض، قضا، سرنوشت، حکمیت، حکومت، اطاعت، تبعیت حکم غیابی: در علم حقوق حکمی که دادگاه دربارۀ کسی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده صادر می کند
فرمان، امر، در علم حقوق رای صادر شده از سوی دادگاه یا قاضی مثلاً حکم اعدام، نوعی بازی ورق، در ریاضیات نتیجۀ حاصل از یک فرض، قضا، سرنوشت، حکمیت، حکومت، اطاعت، تبعیت حکم غیابی: در علم حقوق حکمی که دادگاه دربارۀ کسی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده صادر می کند
داور. حکم کننده. (منتهی الارب). حاکم. قاضی. داوری کننده: مر او را گزید احکم الحاکمین بحجت میان خلائق حکم. ناصرخسرو. جز حق حکمی که حکم را شاید نیست هستی که ز حکم او برون آید نیست. خواجه نصیر. زین امیران ملاحت که تو بینی بر خلق بشکایت نتوان رفت که اینان حکمند. سعدی. ، میانجی. (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، مرد کلانسال، ممیز. (منتهی الارب). تمییزکننده نیک را از بعد. (غیاث) ، منصف. (منتهی الارب)
داور. حکم کننده. (منتهی الارب). حاکم. قاضی. داوری کننده: مر او را گزید احکم الحاکمین بحجت میان خلائق حکم. ناصرخسرو. جز حق حکمی که حکم را شاید نیست هستی که ز حکم او برون آید نیست. خواجه نصیر. زین امیران ملاحت که تو بینی بر خلق بشکایت نتوان رفت که اینان حکمند. سعدی. ، میانجی. (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، مرد کلانسال، ممیز. (منتهی الارب). تمییزکننده نیک را از بعد. (غیاث) ، منصف. (منتهی الارب)
جمع واژۀ حکمت. (دهار) : کف کافیش بحری از جود است طبع صافیش گنجی از حکم است. معزی. این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده حکماءو براهمه هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. (کلیله و دمنه). و آن حکم و مواعظ مهجور مانده بود. (کلیله و دمنه). محاربت نتوان کرد باقضا به حکم مقاومت نتوان کرد با قدر به حیل. عبدالواسع جبلی. از نخب ادب و غرر درر و لطائف نکت و بذله های مستحسن و حکم مستبدع... فضیلتی کافی وافر حاصل کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 25)
جَمعِ واژۀ حکمت. (دهار) : کف کافیش بحری از جود است طبع صافیش گنجی از حکم است. معزی. این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده حکماءو براهمه هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. (کلیله و دمنه). و آن حکم و مواعظ مهجور مانده بود. (کلیله و دمنه). محاربت نتوان کرد باقضا به حکم مقاومت نتوان کرد با قدر به حیل. عبدالواسع جبلی. از نخب ادب و غرر درر و لطائف نکت و بذله های مستحسن و حکم مستبدع... فضیلتی کافی وافر حاصل کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 25)