- حکاک
- حک کننده، سوده گر، بسیار تراشنده، نگین سای مهر ساز مهر کن، نگینه ساز، کننده، سترنده، خراشنده، خارنده، سوز خارش دردی یا سوزشی که از خاراندن اندام پدید آید، خارش انگیز بسیار حک کننده، آنکه شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند نگین سای مهر کن مهر ساز، دردی که بسبب آن از خاریدن اعضا سوزش بهم رسد، دارویی که موجب تحریک و خارش پوست گردد
معنی حکاک - جستجوی لغت در جدول جو
- حکاک
- کسی که نوشته یا صورتی را روی نگین یا فلز حک می کند، نگین ساز، مهرساز
- حکاک ((حَ کّ))
- کسی که شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنده کاری عمل وشغل حکاک، دکان حکاک
سونش آن چه بیفتد از سودن چیزی کف دریا از آبزیان کف دریا
حک کردن
جمع دک، ریگستان ها توده ها
دو دل، پرگمان
جمع رک، ریزه باران ها، جمع رکیک، ناکسان سست رایان
قسمی انگور نامرغوب
جنب جنبش
حاکمین، فرمانفرمایان و فرمانروایان، داوران، حاکمان
زاد گرایی بازگشت به زاد خود
داستان گفتن باز گفت
بر فک از بیماری های گلو، لبیشه
بافتن جامه
سکه زن ابر پناد (پناد جو)، جای پرتیر دشنه ساز، پولاد گر، پرک زن کارد و چاقو ساز فروشنده کارد و چاقو، آهنگر، کسی که سکه ضرب کند سکه زن
کسی که بسیار شک و تردید داشته باشد همرده زنجیره گون، خانه های جور، همریخت از پارسی شکدار پر گمان بسیار شک کننده، جمع شکاکین، کسی که منکر حصول علم باشد شکاکیت شکاکین شکاکان
چک نویس، کسی که قباله های شرعی نویسد از ریشه پارسی چک نویس چک برات، نامه قباله، جمع اصک صکوک صکاک. یا لیله صک. شب برات شب نیمه شعبان، نوشتن چک را. کسی که قباله های شرعی نویسد قباله نویس چک نویس
کسی که بسیار شک می کند، بسیار شک کننده
چک نویس، قباله نویس، کسی که قباله های شرعی را بنویسد
حاکم ها، فروانروایان، داوران، قاضی ها، جمع واژۀ حاکم
جمع عکه، خنور مسکه مسکه واژه پارسی و همان چربی است که از شیر یا دوغ گیرند و چون گدازند روغن خوراکی پدید آید، خیک های روغن گرمای بی باد
چاقوساز
حرکت، جنبش
Doubting
сомневающийся
zweifelnd
сумніваючийся
wątpiący