- حَجز
- تصادر، رزرو، مهار
معنی حَجز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیواره، ستمگر، آنچه بین دو چیز قرار گیرد حایل مانع، پرده ای که میان اعضای سینه و اعضای شکم حایل است دیافرغما
میانگی، باز داشت باز داشتن، در میان آمدن، گلو بریدن، روده ریش از تشنگی خویش نزدیک، سوی، پاک

((جِ))
فرهنگ فارسی معین
جدا کننده دو چیز، آنچه میان دو چیز واقع شود، مانع، حایل، پرده میان اعضای سینه و اعضای شکم
انگیزش، تحریک کردن
اندازه
بیچارگی، ناتوانی، بی پناهی