جدول جو
جدول جو

معنی حوض - جستجوی لغت در جدول جو

حوض
آبگیر مصنوعی برای تزیین یا نگه داشتن آب
تصویری از حوض
تصویر حوض
فرهنگ فارسی عمید
حوض
نام کواکبی چند از دب اکبر: و پیش بنات النعش بزرگ ستارگان بکردار نیم دایره، آنرا حوض خوانند. (التفهیم). رجوع به دب اکبر از صور کواکب و نفایس الفنون شود
لغت نامه دهخدا
حوض
جائی که برای آب در زمین سازند، آبگیر، آبدان
تصویری از حوض
تصویر حوض
فرهنگ لغت هوشیار
حوض
((حُ))
آبگیر، تالاب، جمع حیاض
تصویری از حوض
تصویر حوض
فرهنگ فارسی معین
حوض
آبگیر، استخر، تالاب، حوضچه، حوضخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حوض
اگر بیند آب حوض همی خورد مال یابد از مردی توانگر و عاقبت کارش نیک است و مال یابد به قدر بزرگی حوض. جابر مغربی
اصل حوض در خواب علم ودانش است. اگر بیند خویشتن با آب حوض همی شست، دلیل که توفیق یابد و ازگناه و عصیان باز ایستد. اگر دید همه آب حوض فرو برد و آن آب او خوش آمد، دلیل که عمر خود به سلامت گذراند و مالش زیاد شود. اگر اهل علم است علمش زیاد شود. محمد بن سیرین
دیدن حوض در خواب بر چهار وجه است. اول: مردم با منفعت. دوم: مردی توانگر. سوم: مال جمع کرده. چهارم: عالمی که از وی علم و نفع حاصل کنند.
اگر بیند تن و جامه خود به حوض می شست، دلیل که اهل بیتش توبه کنند وسیرت نیک و راه دین جویند. اگر بیند جامه خود به حوض بشست و پلیدی ازجامه در زیر آب ظاهر گشت، دلیل که به علم کار نکند و به بدی در میان خلق مشهور شود. اگر بیند کنار حوض سبز رسته بود، دلیل که از علم خود منفعت یابد و مردم نیز از علم او منفعت یابند، خاصه که حوض ملک او باشد. اگر بیند حوض ملک او نبود و از آن مسلمین بود زیاده و نقصان آن حوض به علمای آن دیار باز گردد یا به کسی که در آن شهر حاکم بود. اگر بیند آب حوض تیره و تلخ بود، دلیل بر غم و اندوه کند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حوا
تصویر حوا
(دخترانه)
حیات، نام همسر آدم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حور
تصویر حور
(دخترانه)
زن زیبای بهشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حوضه
تصویر حوضه
زمین هایی که در انتهای رود قرار دارد و از آب آن مشروب می شود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَوْ وَ)
مغاک که گرداگرد درخت کنند تا از آن آب خورد. (آنندراج) (منتهی الارب). گودی که گرداگرد درخت کنند تا از آن آب خورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مکان دحوض، جای لغزان. ج، دحاض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وِ)
حوض سازنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باطل شدن حجت. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). باطل شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
موضعی است به حجاز. (منتهی الارب). جاییست در حجاز. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ ضَ)
مصغر حوض باشد و حوض کوچک را نیز گویند. (آنندراج) (برهان) :
بهشتی بزمش از بزم بهشتی
ز حوضکهای می پر کرده کشتی.
نظامی.
، طاس بزرگ. (آنندراج) (برهان) (شرفنامۀ منیری) :
بر روی حوض حوضک سیمین نهاد باد
تا کوزۀنبات برون زد ز ناودان.
(از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(حَ ضَ)
عماری فیل وجز آن که بصورت حوض بسازند. (آنندراج) :
نشینندۀ حوضۀآبگیر
پلی کز حجابی ندارد گزیر.
نظامی (از آنندراج).
حوضه ای ساخته ز سنگ رخام
حوض کوثر بدو نوشته غلام.
نظامی.
چو زد کوزه بر حوضۀ سنگ بست
سفالین بد آن کوزه حالی شکست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرض
تصویر حرض
فساد و تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفض
تصویر حفض
بچه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حموض
تصویر حموض
جمع حمض، شور مزه ها ترش مزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمض
تصویر حمض
ترشیدگی ترش شدن، شوخیدن شوخی کردن، اشنان آذر بوی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حول
تصویر حول
سنه، ایام، عام، سال، توانائی، حیله، جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوک
تصویر حوک
ریحان کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
انبوه مردم گروزه، رفتن خانه روبی، مالیدن، نرماندن نرم کردن، هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوص
تصویر حوص
دل پیچه، بر هم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروض
تصویر حروض
لاغر و نحیف گشتن از بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
جنبش، جنبیدن، آواز، افتادن نیرو، بیش از اندازه باطل شدن حق کسی باطل شدن حق کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روض
تصویر روض
بوستان سبزه زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحوض
تصویر دحوض
جای لغزان گواه ناپذیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوضک
تصویر حوضک
آبزنک تالابک، فرتاس تاس بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
عماری فیل که بصورت حوض سازند، اراضیی که توسط رودی یا شعب رودی مشروب شود. توضیح این کلمه در قاموسهای معتبر عربی نیامده ولی در (دزی) مذکور است. (این کلمه در قاموس های معتبر عربی نیامده) کجاوه پیل، آبخورد به زمین هایی گفته می شود که از رودی بزرگ آب خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوش
تصویر حوش
پیرامون، گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوضه
تصویر حوضه
((حُ ض یا ضَ))
ناحیه یا منطقه ای که آب های آن به یک جا می ریزد، ناحیه ای که از آب یک رودخانه مشروب می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوض
تصویر عوض
جا به جا، گردیده، ورت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حوا
تصویر حوا
مشیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیض
تصویر حیض
دشتان
فرهنگ واژه فارسی سره