- حوض
- جائی که برای آب در زمین سازند، آبگیر، آبدان
معنی حوض - جستجوی لغت در جدول جو
- حوض
- آبگیر مصنوعی برای تزیین یا نگه داشتن آب
- حوض ((حُ))
- آبگیر، تالاب، جمع حیاض
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عماری فیل که بصورت حوض سازند، اراضیی که توسط رودی یا شعب رودی مشروب شود. توضیح این کلمه در قاموسهای معتبر عربی نیامده ولی در (دزی) مذکور است. (این کلمه در قاموس های معتبر عربی نیامده) کجاوه پیل، آبخورد به زمین هایی گفته می شود که از رودی بزرگ آب خورند
آبزنک تالابک، فرتاس تاس بزرگ
زمین هایی که در انتهای رود قرار دارد و از آب آن مشروب می شود
((حُ ض یا ضَ))
فرهنگ فارسی معین
ناحیه یا منطقه ای که آب های آن به یک جا می ریزد، ناحیه ای که از آب یک رودخانه مشروب می شود
جای لغزان گواه ناپذیری
دشتان
مشیانه
جا به جا، گردیده، ورت
بوستان سبزه زار
فساد و تباهی
جنبش، جنبیدن، آواز، افتادن نیرو، بیش از اندازه باطل شدن حق کسی باطل شدن حق کسی
لاغر و نحیف گشتن از بیماری
بچه شیر
جمع حمض، شور مزه ها ترش مزه ها
ترشیدگی ترش شدن، شوخیدن شوخی کردن، اشنان آذر بوی از گیاهان
سنه، ایام، عام، سال، توانائی، حیله، جنبش
ریحان کوهی
انبوه مردم گروزه، رفتن خانه روبی، مالیدن، نرماندن نرم کردن، هموار
دل پیچه، بر هم زدن
پیرامون، گرداگرد
بی باک گشتن
بازگشتن، هلاکی
گردآوردن، سخت راندن، نگاهداشتن، پاس داشتن
نیازمند شدن
پریشاندن، رگ جگر
ماهی بزرگ
مونث احوی زن گندمگون، از اعلام زنان است، از اعلام زنان است
نشیب پاگاه خولان دارویی است که از پیشاب اشتر سازند پیل زهره چیزی فیل زهره، عصاره گیاه فیل زهره، جمع حضیض
بی نمازی زن، قاعدگی
آمیزش با سیاهی سیاه شدن