زمزمه ای که افسونگر در وقت افسون دادن میکند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). حکایت صوت هر سخن میانۀ جهر و همس که کس از دور درنیابد. (یادداشت مؤلف) ، حرف زدن. وراجی کردن. (فرهنگ فارسی معین)
زمزمه ای که افسونگر در وقت افسون دادن میکند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). حکایت صوت هر سخن میانۀ جهر و همس که کس از دور درنیابد. (یادداشت مؤلف) ، حرف زدن. وراجی کردن. (فرهنگ فارسی معین)
باد گرم. (ترجمان عادل). باد گرم که به شب جهد. خلاف سموم. باد گرم که که به شب بزد. باد گرم که به شب وزد. (محمود بن عمر ربنجنی). باد گرم که به شب آید. ج، حرایر. و ابوعبیده گوید: باد گرم در شب، مقابل سموم که باد گرم است بروز. یاقوت گوید: ’الریح الحرور هی الحاره و هی باللیل کالسموم بالنهار...’. (معجم البلدان) ، باد گرم که به شب وزد و گاهی بروز هم باشد، سموم و باد گرم که بروز وزد، گرمی دائم خواه بشب باشد و خواه بروز، گرمی آفتاب. گرمی آتش. (غیاث). گرما: که نسیم صبای لطف توشد شب و روز مرا سموم و حرور. مسعودسعد. رای او از فلک نشاند حرور حلم او از زمانه برد شماس. مسعودسعد. یاد دارم که در ایام جوانی گذر داشتم به کوئی و نظر با ماهروئی در تموزی که حرورش دهان بجوشانیدی. (سعدی) ، آتش. نار یا دوزخ. مقابل ظل، جنت، بهشت، به بعض اقوال
باد گرم. (ترجمان عادل). باد گرم که به شب جهد. خلاف سَموم. باد گرم که که به شب بزد. باد گرم که به شب وزد. (محمود بن عمر ربنجنی). باد گرم که به شب آید. ج، حرایر. و ابوعبیده گوید: باد گرم در شب، مقابل سموم که باد گرم است بروز. یاقوت گوید: ’الریح الحرور هی الحاره و هی باللیل کالسموم بالنهار...’. (معجم البلدان) ، باد گرم که به شب وزد و گاهی بروز هم باشد، سَموم و باد گرم که بروز وزد، گرمی دائم خواه بشب باشد و خواه بروز، گرمی آفتاب. گرمی آتش. (غیاث). گرما: که نسیم صبای لطف توشد شب و روز مرا سَموم و حرور. مسعودسعد. رای او از فلک نشاند حرور حلم او از زمانه برد شماس. مسعودسعد. یاد دارم که در ایام جوانی گذر داشتم به کوئی و نظر با ماهروئی در تموزی که حرورش دهان بجوشانیدی. (سعدی) ، آتش. نار یا دوزخ. مقابل ظل، جنت، بهشت، به بعض اقوال