جمع واژۀ حوجمه. (آنندراج) (منتهی الارب). گل سرخ. (منتهی الارب) (برهان قاطع). ورد احمر. ورد بر بالای آن نشستن و خوابیدن قطع شهوت کند و قوت باه برطرف شود. (برهان قاطع). گل سرخ و گویند گل سفید و گویند گل صدبرگ. (مهذب الاسماء). رجوع به حوجمه شود
جَمعِ واژۀ حَوجَمَه. (آنندراج) (منتهی الارب). گل سرخ. (منتهی الارب) (برهان قاطع). ورد احمر. ورد بر بالای آن نشستن و خوابیدن قطع شهوت کند و قوت باه برطرف شود. (برهان قاطع). گل سرخ و گویند گل سفید و گویند گل صدبرگ. (مهذب الاسماء). رجوع به حوجمه شود
محتاج تر. حاجتمندتر. نیازمندتر. اعوز. اعدم، چیزی سبک و چست. آنکه بر اوچیزی فوت نشود، سیاه، نیک راننده، نیک کارگذار، الجامع لما یشدّ من الامور به، من الحوز و هو الجمع
محتاج تر. حاجتمندتر. نیازمندتر. اعوز. اعدم، چیزی سبک و چست. آنکه بر اوچیزی فوت نشود، سیاه، نیک راننده، نیک کارگذار، الجامع لما یشدّ من الامور به، من الحوز و هو الجمع
حاجت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شک و شبهه. (منتهی الارب) : ما فی صدری حوجاء و لا لوجاء، شک و شبهه نیست و ما لی فیه حوجاء و لا لوجاء و لا حویجاء و لا لویجاء، نیست حاجت. (منتهی الارب) ، لام تا کام چیزی نگفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلمته فمارد حوجاء و لا لوجاء، در جواب نه کلمه ای نیک گفت و نه بد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
حاجت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شک و شبهه. (منتهی الارب) : ما فی صدری حوجاء و لا لوجاء، شک و شبهه نیست و ما لی فیه حوجاء و لا لوجاء و لا حویجاء و لا لویجاء، نیست حاجت. (منتهی الارب) ، لام تا کام چیزی نگفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلمته فمارد حوجاء و لا لوجاء، در جواب نه کلمه ای نیک گفت و نه بد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)