جدول جو
جدول جو

معنی حوتک - جستجوی لغت در جدول جو

حوتک
(حَ تَ)
کوتاه. (مهذب الاسماء). کوتاه لاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حوتک
کوتاه باریک
تصویری از حوتک
تصویر حوتک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوتک
تصویر هوتک
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی کرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توتک
تصویر توتک
طوطی
قسمی نی که چوپانان می نوازند، نی توتک، نی لبک، نوعی نان کوچک قندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتک
تصویر توتک
گنجینه، مخزن، صندوق پول، توبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوتک
تصویر سوتک
آلتی فلزی یا استخوانی که روی لب بگذارند و با آن سوت بزنند، در موسیقی نوعی ساز بادی شبیه فلوت و با ده سوراخ که با کنار لب نواخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نی کوتاه که در آن گلوله هایی کوچک قرار داده و به طرف چیزی فوت می کنند، نی لبک
فرهنگ فارسی عمید
(حِ وَ تَ)
ج حوت، به معنی ماهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس. واقع در سه هزارگزی باختر کرند. در موقع اسکان ایلات چند خانواده از تراکمۀ آتابای در این محل ساکن شده اند و فعلاً در اطراف آن بحالت چادرنشین بسر برده، زمستان به ارتفاعات آتمر میروند. دارای 400 تن سکنه میباشد. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی زنان قالیچه بافی و نمدمالی است. راه فرعی به کرند دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(حَوْ وا)
جولاهه. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ تِ)
ستورها که نگوالند وعلف آنها را قوت نبخشد، شترمرغ بچگان یا شتر مرغ بچگان ریزه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ ضَ)
مصغر حوض باشد و حوض کوچک را نیز گویند. (آنندراج) (برهان) :
بهشتی بزمش از بزم بهشتی
ز حوضکهای می پر کرده کشتی.
نظامی.
، طاس بزرگ. (آنندراج) (برهان) (شرفنامۀ منیری) :
بر روی حوض حوضک سیمین نهاد باد
تا کوزۀنبات برون زد ز ناودان.
(از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(تو تَ)
دهی از دهستان دلکا است که در بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
اشتر خرد گام، حقیر. کوتاه
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ)
باریک جسم و نزار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ)
شعوری به نقل از شرفنامه گوید: معنی آن حجت و قباله است
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
اوتکی. (المعرب جوالیقی ص 199). قسمی از خرما. (ناظم الاطباء). خرمای شهریز یا سهریز یا خرمای سوادی. (منتهی الارب) (المعرب). خرمای شهریز و آن قطیعاء است و گفته اند خرمای سوادی است. (از اقرب الموارد) (جوالیقی ص 199)
لغت نامه دهخدا
(توتَ)
جانوری است سخن گو که آن را بتازی طوطی خوانند. (فرهنگ جهانگیری). مرغی است معروف که طوطی گویند. (فرهنگ رشیدی). طوطی سخن گو را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نوعی از نان باشد که در قزوین و توابع آن خصوصاً در راوند (کذا) خوب می پزند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، قسمی از نی باشد که شبانان نوازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمی از نی باشد و آنرا نیشه هم گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) :
به شوخی گر کند توتک نوازی
پری را دل کند از شیشه بازی
ز شدّ توتک او اندک اندک
خرد قالب تهی سازد، چه توتک ؟
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ کَ)
رفتار مرد کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ کی ی)
کوتاه لاغر سخت خورنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ تَ)
کم جثۀ غیرتناور. (منتهی الارب). کم جثۀ ناتناور. حباتک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نی که در آن گلوله های از گل نهند و اطفال بدان گنجشک شکار کنند نی کوتاهی که به وسیله آن بسوی چیزی فوت کنند، نی لبک
فرهنگ لغت هوشیار
چوبدستی، عصا ترکی کتک بنگرید به کتک چوبدستی عصا: بعضی را بچوب و کوتک تادیب نموده و پاشا را از آن جهل و بد مستی ملامت کرده، دسته هاون، چوب گازران، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن) کتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوتک
تصویر سوتک
آلتی کوچک که چون بر دهان بدمند سوت زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتک
تصویر توتک
مخزن، گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوتل
تصویر حوتل
نو بال نو جوانی که تازه بالیده (بالغ) است، سنگخوارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوضک
تصویر حوضک
آبزنک تالابک، فرتاس تاس بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتک
تصویر اوتک
ترکی موزه بخشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبتک
تصویر حبتک
استخوانی تکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتک
تصویر کوتک
((تَ))
چوبدستی، عصا، دسته هاون، چوب گازران، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن)، کتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوتک
تصویر فوتک
((تَ))
نی کوتاهی که با آن به طرف چیزی فوت کنند، نی لبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
نوعی نی لبک، که چوپانان می نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
نان کوچک قندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
((تَ))
طوطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتک
تصویر توتک
گنجینه، صندوق پول
فرهنگ فارسی معین