جدول جو
جدول جو

معنی حوالجات - جستجوی لغت در جدول جو

حوالجات
(حَ لِ)
در تداول، جمع واژۀ حواله. رجوع به حواله شود
لغت نامه دهخدا
حوالجات
جمع حواله
تصویری از حوالجات
تصویر حوالجات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حاجات
تصویر حاجات
حاجت ها، نیازمندی ها، نیازها، آرزوها، امیدها، جمع واژۀ حاجت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالات
تصویر موالات
با هم دوستی و پیوستگی داشتن، یاری داشتن، پیروی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حبلی ̍. زنان آبستن
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
جمع واژۀ حولی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به حولی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
شتران پی کرده که در رفتن به یک پای برجهند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
موضعی است به فارس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
جمع واژۀ عوالم است بصورت غیرفصیح. رجوع به عوالم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ اوارجه. (ناظم الاطباء). رجوع به اوارجه شود
لغت نامه دهخدا
(اَحْ)
جمع واژۀ احوال. چگونگیها. سرگذشتها. حالتها:شرح احوالات تلک هندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 413)
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یا)
زنان شهر بدان جهت که سپید باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حواسه، شتران گرد آمده، شتران بسیارخوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حواسه شود
لغت نامه دهخدا
(شَوْ وا)
جمع واژۀ شوّال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شوّال شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: دوا، به معنی دارو + جات هندی، به معنی قوم و گروه، ادویه. مواد دارویی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
موالاه. دوستی و پیوستگی با کسی. (ناظم الاطباء). با کسی دوستی و پیوستگی داشتن. (غیاث) (از آنندراج). با کسی دوستی داشتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ولاء. ولا. دوستی. رفاقت. دوستی کردن. باهم دوستی کردن. (یادداشت مؤلف) : بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات و مؤاخات تو صافی تر شد. (کلیله و دمنه). از صدق موالات در انتظار وصول رایات او اعلام کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). خلوص اعتقاد او در موالات دولت.... عرض داد و او را به اکرام و احترام تمام به هرات آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 343). التماس کرد تا آن ملطفات را به حضرت فرستم تا صدق او در موالات حضرت و خلاف با اهل منادات دولت محقق گردد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 340). سلطان می خواست که این موالات به مجاهرت رسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 388).
به موالات این دو رکن شریف
هم تمسک کنم هم استظهار.
خاقانی.
، پی درپی کردن کاری. (غیاث) (آنندراج) ، پیاپی کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تتابع. توالی. پیاپی چیزی آوردن، (اصطلاح فقهی) عهد ولاء بستن اسلام آورده ای با مسلمی، و چنین کسی را مولی نامند. و اگر اسلام آورده لکن موالات نکرده او را مفرج خوانند. (یادداشت مؤلف). در اصطلاح شرع آن است که شخصی با شخصی دیگر هم عهد شود که اگر او جنایتی کرد زیانش از آن او باشد و اگر مرد میراثش به او برسد. در موالات فرق نمی کند که طرفین هر دو مرد یا هر دو زن و یا یکی مرد و دیگری زن باشد. بعضی مجهول النسب بودن شخص را شرط صحت عقد موالات دانسته اند و بعضی آن را شرطی قایل نیستند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح فقهی) از مقارنات نماز است وآن عملی را بدون فاصله بعد از عملی دیگر به جای آوردن باشد. چنانکه بعد از رکوع بلافاصله به سجده باید رفت. در اعمال وضو نیز رعایت موالات مانند نماز واجب است
لغت نامه دهخدا
(لِ)
مادران. پدران. جمع واژۀ والده و والد. رجوع به والده و والد شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حواله. رجوع به حواله شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لی یا)
جمع واژۀ حولی. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ حولیه. بقصائدی گفته میشود که در نظم و تهذیب و تنقیح و اظهار آن یک سال گذشته باشد. (از اقرب الموارد).
- حولیات زهیر، بهمین معنی گفته می شود. (از اقرب الموارد). قصائد زهیر بن ابی سلمی را حولیات نامند چه گویند او بچهار ماه قصیده ای میگفت و بچهار ماه در تنقیح و تهذیب آن رنج میبرد و چهار ماه دیگر آنرا بعلماء قبیلۀ خود عرضه میکرد و نیز گویند او به یک ماه قصیده ای میساخت و یازده ماه به تهذیب و تنقیح آن میپرداخت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حاجات
تصویر حاجات
جمع حاجت نیازها خواهشها دربایستها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حالت، جاوران جاورها، چگونگی ها جمع حالت. کیفیات چگونگیها اوضاع، وقایع حوادث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوالت
تصویر حوالت
حواله سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، پی در پی کردن کاری را، دوستی، پیوستگی: (... و بدین تحفظ و تیقظ اعتقاد من در موالات تو صافی تر گشت) (کلیله. مصحح مینوی. 32)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوله: خواه ورقه سیاه که ماهیت حمامات متحرک و بخاریهای بسته و باز و لولجات وناودان... است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواجات
تصویر دواجات
ادویه، مواد داروئی
فرهنگ لغت هوشیار
معالجات در فارسی، جمع معالجه، بیشازش ها درمان ها جمع معالجه (معالجت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبالجات
تصویر قبالجات
تزدگان نورده ها جمع (غلط) قباله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوالمات
تصویر عوالمات
رمن، جهان ها، جاور ها، جمع عوالم، جمع الجمع عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توالدات
تصویر توالدات
جمع توالد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضالیات
تصویر حضالیات
دارواش ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع (غلط) رساله رساله ها) هدایت بعضی رسالجات پارسی رزین طایفه دیده (نهج الادب ص 79)
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی احوال را به گونه تک (مفرد) به کار می برند و آن را با) ات (بسیار می کنند چگونگی ها کار و بارها جاورها حالتها، چگونگیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوالات
تصویر سوالات
جمع سوال، پرسش ها جمع سوال پرسشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالات
تصویر موالات
((مُ))
دوستی و پیوستگی داشتن با کسی
فرهنگ فارسی معین
دوستی، پیوستگی، یاری، یاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد