جدول جو
جدول جو

معنی حنی - جستجوی لغت در جدول جو

حنی
(حِنْ نی)
ممال حنا. حناء:
هر آن مثال که توقیع تو بر آن نرود
زمانه طی نکند جز برای حنی را.
انوری.
رجوع به حنا و حناء شود
لغت نامه دهخدا
حنی
(حَ نی ی)
جمع واژۀ حنیّه، به معنی کمان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ حنو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حنی
(حُ نَیْی)
جمع واژۀ حنو، جمع واژۀ حنو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حنی
(حُ نی ی)
جمع واژۀ حنو. (منتهی الارب). رجوع به حنو شود
لغت نامه دهخدا
حنی
جمع حنو، کژی ها کوهه های زین
تصویری از حنی
تصویر حنی
فرهنگ لغت هوشیار
حنی
بز متمایل به زرد حنایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنین
تصویر حنین
(پسرانه)
اشتیاق، ناله، زاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنیفه
تصویر حنیفه
(دخترانه)
مؤنث حنیف، درست و پاک، راستین، خداپرست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
(پسرانه)
درست و پاک، راستین، خداپرست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنین
تصویر حنین
بانگ کردن از شادی یا غم، مهر و شفقت و اشتیاق، ناله، زاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحنی
تصویر تحنی
کج شدن، خمیده شدن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(حُ نَیْ نِ نِ اِ)
مکنی به ابوزید العبادی. یکی مشهورترین اطبای زمان خلفای عباسی است که در زبانهای یونانی و سریانی و عربی تبحر داشت. وی اهل نیشابور و از ایرانیان نصرانی مذهب بود. پس از انتشار اسلام و توسعۀ سرزمینهای اسلامی نصارایی که در نقاط مختلف بصورت پراکنده و متفرق میزیستند در حیره مجتمع گشتند و بعنوان ’عباده’ معروف شدند. حنین نیز یکی ازآنان بود. وی در 149 هجری قمری تولد یافت و زبان سریانی را در میهن خویش و زبان یونانی را در اسکندریه فراگرفت و برای تحصیل زبان عرب هم سخت کوشید و در بصره از اعاظم ادبا مانند: خلیل بن احمد و غیره استفاده های بلیغ نمود و با امام نحو سیبویه همدرس بود. حتی بزبان فارسی هم آشنائی پیدا کرد و پس از اکمال ادبیات بتحصیل علم فصاحت و بلاغت پرداخت، آنگاه بقصد تحصیل طب ببغداد عزیمت نمود. در این شهر در نزد یوحنا ابن ماسویه بعلم طب شروع کرد و در اثنای استفاده اشکالات زیاد میکرد تا آنجا که استاد خسته و فرسوده می شد. درنتیجه، روزی بوی گفت: برای شما بهتر این است که در گوشه ای یک دکان صرافی دائر کنی و بتجارت مشغول شوی، و انگیزۀ این سخن آن بود که تا آنزمان طایفۀ عباده اغلب بصرافی و تجارت اشتغال داشتند و طبیب نامداری ازبین آنان برنخاسته بود. حنین پس از این واقعه چند سال از نظرها ناپدید گشت و با تبدیل نام و قیافه بیش از پیش در تحصیل پزشکی جدیت و کوشش کرد تا آنکه پزشکی متبحر و حاذق شدو دوباره در بغداد ظاهر گردید. این بار یوحنابن ماسویه از مشاهدۀ اقتدار علمی وی خجل شد و از رفتار سابق خود عذر خواست و درنتیجه، حنین بزمرۀ اطبای مشهور بزرگ درآمد و بنای افاده و استفاده با اطبای نامدار زمان را گذارد و بر حسب اقتدار فوق العاده در زبانهای عربی، یونانی و سریانی بترجمه کتب پزشکی بعربی آغاز کرد و از حسن اتفاق در همین اوان مأمون خلیفۀ زمان با کمال اشتیاق از این کار استقبال مینمود و میخواست که کتب علمی و فنی یونانیان بزبان عرب نقل و ترجمه گردد. کار حنین در دربار خلیفه به اوج عزت و اقبال رسید تا آنجا که گویند بوزن هر کتابی که ترجمه میکرد از دربار خلیفه زر بوی عطا میشد. حنین نه تنها در نظریات علمی پزشکی، بلکه در عمل و معالجه نیز فوق العاده بود چه خود مأمون و چه خلفای پس از وی از خدمات و معالجات وی خرسند و راضی بودند و به اموال و اعتبار زیاد وی را اکرام و بی نیاز میکردند، چنانکه مال و منال فراوان از این راه گرد آورد تا آنجا که کوکب درخشان بخت و اقبال وی چشم اطبای نصرانی زمان و علی الخصوص جبرئیل بن بختیشوع و هوادارانش را خیره کرده بود. از این رو با وی از در مخالفت وناسازگاری درآمده گفتند: حنین اگرچه مترجم بسیار خوبی است، ولی نمیتوان او را در زمرۀ اطبای حاذق بشمار آورد. اما این قبیل گفت وگوها مانند طنین مگسی بی اثر ماند. توطئه دیگری در این باره چیدند و آن چنان بود که به متوکل علی اﷲ خلیفۀ عصر گفتند: حنین بعقائد نصرانیت پابند نیست تصویر حضرت عیسی و مریم و حواریون را بازیچه ای بیش نمیشمارد. خلیفه برای امتحان تمثال آنان را بوی نشان داد، حنین که مردی حکیم بود در جواب گفت: این یک پردۀ نقاشی بیش نیست و استحقاق احترام و عبودیت را ندارد. درنتیجۀ این عمل از طرف کشیش بزرگ تکفیر و از کلیسا مردود گشت و خلیفه بحبس و مصادرۀ اموال وی فرمان داد. و در خلال این خلیفه یعنی متوکل بیمار گردید و اطبای حسود موقع مناسبی پیدا کرده باز بنای فساد را گذاردند تا آنجا که خلیفه در اثر اصرار و ابرام آنان وعده اعدام حنین را به آنها داد. ولی همان شب در عالم رؤیا حضرت عیسی (ع) توصیۀحنین را بخلیفه فرمود و فردای آنروز علی رغم حاسدان حنین را از زندان بدرآورد و بحرمت و اعتبارش افزود. او با معالجۀ مخصوص بخود خلیفه را از بیماری نجات بخشید و درنتیجه بلقب رئیس الاطباء ملقب گردید. این داستان را خود حنین در یکی از مؤلفاتش با قلم بسیار شیوا و مؤثری نقل کرده است. این حکیم نامدار برای تحری نسخ حکمی و طبی بکشور روم سفر کرد و همواره در پی حقیقت میگشت. وی در کحالی نیز مهارت کامل داشت و در تاریخ 264 هجری قمری در سن 70 درگذشت و دو پسر بنام داود و اسحاق از او ماندند. اسحاق بن حنین در شهرت و نبوغ دست کمی از پدر نداشت و کتابهای حکمی زیاد از یونانی بعربی ترجمه نموده. خلاصه، حنین تمام متون طبی حکیم بقراط را با همه شرحهائی که جالینوس به آنها نوشته بزبان عربی ترجمه کرده. علاوه بر این، بخش مهمی ازاینها را اختصار نموده و تألیفات معتبر دیگری هم دارد. او راست: 1- کتاب العشر مقالات فی العین. 2- کتاب فی العین. 3- اختصار سته عشر کتابا لجالینوس. 4- کتاب التریاق. 5- اختصار کتاب جالینوس فی الادویهالمفرده. 6- مقاله فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس و بعض ما لم یترجم کتبها. 7- مقاله فی ثبت الکتب التی لم یذکرها جالینوس فیما قاله فی المقاله السابعه من کتاب آراء ابقر وفلاطن. 8- جمل مقاله جالینوس فی اصناف الغلظ الخارج عن الطبیعه. 9- جوامع کتاب جالینوس فی الذبول. 10- جوامع کتاب جالینوس فی کتب ابقراط الصحیحه و غیرالصحیحه. 11- جوامع کتاب جالینوس فی ان الطبیب یجب ان یکون فیلسوفاً. 12- جوامع کتاب جالینوس فی الحث علی تعلم الطب، جوامع کتاب المنی لجالینوس. 13- ثمار تفسیر جالینوس لکتاب الفصول لابقراط. 14- ثمار تفسیر جالینوس لکتاب تقدمه المعرفه. 15- ثمار تفسیر جالینوس لکتاب ابقراط فی تدبیرالامراض الحاده. 16- ثمارالسبع عشره مقاله الموجوده من تفسیر جالینوس لکتاب ابیذیمیا لابقراط. 17- ثمار تفسیر جالینوس لکتاب ابقراط فی جراحهالرأس. 18- ثمار تفسیر کتاب قاطیطریون لابقراط. 19- ثمار تفسیر جالینوس لکتاب ابقراط فی الدهور و الازمنه و البلدان. 20- شرح کتاب الهواء و الماء و المساکن لابقراط. 21- شرح کتاب الغذاء لابقراط. 22- ثمارالمقاله الثالثه من تفسیر جالینوس لکتاب طبیعهالانسان لابقراط. 23- ثمار کتاب ابقراط فی المولودین لثمانیه اشهر. 24- فصول من کتاب ابیذیمیا. 25- فصول من کتاب الابنیه و البلدان. 26- مقاله فی تدبیر الناقهین. 27- رساله فی قرص العود. 28- رساله الی الطیفوری فی قرص الورد. 29- کتاب الی المعتمد فیما سأله عنه من الفرق بین الغذاء و الدواء و المسهل. 30- کتاب قوی الاغذیه. 31- کتاب فی کیفیه ادراک الدیانه. 32- مسائل فی البول. 33- مقاله فی تولد الفروج (القروح). 34- مسائل من کتب المنطق الاربعه. 35- مقاله فی الدلائل علی معرفه کل واحد من الامراض. 36- کتاب فی النبض. 37- کتاب فی الحمیات. 38- کتاب فی معرفه اوجاع المعده و علاجها. 39- کتاب فی حالات الاعضاء. 40- مقاله فی ماءالبقول. 41- کتاب فی حفظالاسنان و اللثه. 42- کتاب فیمن یولد لثمانیه اشهر. 43- کتاب فی امتحان الاطباء. 44- کتاب فی طبایع الاغذیه و تدبیر الابدان. 45- کتاب فی اسماءالادویه المفرده. 46- کتاب فی مسائل عربیه. 47- کتاب فی تسمیهالاعضاء علی ما رتبها جالینوس. 48- کتاب فی ترکیب العین، مقاله فی المد و الجزر. 49- کتاب فی افعال الشمس و القمر. 50- کتاب فی تدبیر السوداوین. 51- کتاب فی تدبیرالاصحاء فی المطعم و المشرب. 52- کتاب فی اللبن. 53- کتاب فی تدبیر المستسقین. 54- کتاب فی اسرارالادویه المرکبه. 55- کتاب فی اسرارالفلاسفه فی الباء. 56- جوامع کتاب السماء و العالم. 57- کتاب فی المنطق. 58- کتاب فی النحو. 59- مقاله فی خلق الانسان و انه من مصلحته و التفضل علیه جعل محتاجا. 60- کتاب فیما یقراء قبل کتب فلاطن. 61- مقاله فی تولد النار بین الحجرین. 62- کتاب الفوائد. 63- مقاله فی الحمام. 64- مقاله فی الاّجال. 65- مقاله فی الدغدغه. 66- مقاله فی ضیق النفس. 67- کتاب فی اختلاف الطعوم. 68- کتاب فی تشریح آلات الغذاء. 69- تفسیر کتاب النفخ لابقراط. 70- تفسیر کتاب حفظالصحه لروفس. 71- تفسیر کتاب الادویه المکتومه لجالینوس. 72- رساله فی دلاله علی التوحید. 73- رساله الی سلمویه بن بنان عماسئله من ترجمه مقاله جالینوس فی العادات. 74- کتاب فی احکام الاعراب علی مذهب الیونانیین. 75- مقاله فی السبب الذی من اجله صارمیاه البحر مالحه. 76- مقاله فی الالوان. 77- کتاب قاطیغوریاس علی رای ثامسطیوس. 78- مقاله فی تولد الحصاه. 79- مقاله فی اختیارالادویه المحرقه. 80- کتاب فی میاه الحمامات. 81- کتاب نوادرالفلاسفه و الحکما و آداب المعلمین القدماء. 82- مقاله فی تقسیم علل العین. 83- کتاب اختیار ادویهالعین. 84- مقاله فی الصرع. 85- کتاب الفلاحه. 86- مقاله فی الترکیب مما وقفه علیه الفاضلان ابقراط و جالینوس. 87- مقاله تعلق بحفظالصحه و غیرها. 88- کلام فی الاّثار العلویه. 89- مقاله فی قوس قزح. 90- کتاب تاریخ العالم و المبدء و الانبیاء و الملوک و الامم و الخلفاء و الملوک فی الاسلام. 91- حل بعض شکوک جاسیوس الاسکندرانی علی کتاب الاعضاء الاّلمه لجالینوس. 92- رساله فیما اصابه من المحن و الشداء. 93- کتاب الی علی بن یحیی فیما دعاء الیه من دین الاسلام. 94- جوامع ما فی المقاله الاولی و الثانیه و الثالثه من کتاب ابیذیمیا لابقراط، مقاله فی کون الجنین مما جمع من اقاویل جالینوس و ابقراط. 95- جوامع تفسیر القدماء الیونانیین لکتاب ارسطو طالیس فی السماء و العالم. 96- مسائل مقدمه لکتاب فرفوریوس المعروف بالمدخل. 97- شرح کتاب الفراسه لارسطوطالیس. 98- کتاب دفع مضارالاغذیه. 99- کتاب الزینه. 100- کتاب خواص الاحجار. 101- کتاب البیطره. 102- کتاب حفظالاسنان. 103- کتاب فی ادراک حقیقهالادیان. از آثاری که شمرده شد، پیداست که نابغۀ مبرز تنها بترجمه آثار بقراط و جالینوس همت نمی گماشته، بلکه تألیفات و آثار طبی برجستۀ زیادی از خویش یادگار گذارده. علاوه بر این، نه تنها در طب بلکه در علمهای حکمت، جو، تاریخ طبیعی، بیطره، فلسفه و حتی تاریخ و نحو تألیفات گرانبها بوجود آورده و چند ترجمه از یونانی بسریانی نیز داشته که بعد از وی بعربی ترجمه شده است. تلامذۀ برجسته ای زیر دست او پرورش یافته اند که دو فرزند، کاتب و همشیره زاده اش حبیش الاعسم هم از آنجمله میباشند. ابن الندیم گوید: یکی از خوشبختی های حنین این است که تمام منقولات حبیش بن الحسن الاعسم و عیسی بن یحیی و غیر آن دو را بعربی، نسبت به حنین میدهند و چون به فهرست کتب جالینوس که حنین برای علی بن یحیی نوشته است، مراجعه می کنیم می بینیم که نقلهای حنین همه بسریانی است و گاهی نقلهای دیگران را بعربی اصلاح و تصفح کرده است. رجوع به فهرست ابن الندیم و تاریخ الحکماء قفطی و تاریخ ادبیات ایران ص 230 و طبقات قاضی صاعد اندلسی و روضات الجنات ص 264 و تتمۀ صوان الحکمه ص 3 ببعد و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 20 و عیون الانباء و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
نیم تنه پیشواز. (فرهنگ نظام قاری) :
مائیم به جامه خانه دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام.
نظام قاری.
که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم.
نظام قاری.
با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت
دوریم گر بتن ز حضورت مقصریم.
نظام قاری.
از جامه کز برآمد و از روی آستر
شد جبه با حنین و مرقع همان که هست.
نظام قاری.
و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیۀ سقرلاط بر روی کار آمده اند. (نظام قاری ص 131). نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند. (نظام قاری ص 145)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نی)
حنین. اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. (از اقرب الموارد). ج، احنّه، حنون، حنائن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حنین شود
لغت نامه دهخدا
(حُ نَ)
نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزۀ حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچۀدیگر رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و پیش رفته موزۀ دیگر را در راه وی انداخت و کمین کرده بنشست. اعرابی موزۀ نخستین را دید و گفت: اگر موزۀ دیگر به این می بود، می گرفتم. چون پیش رفت موزۀ دیگر را در راه افتاده یافت از شتر فرودآمد و زانوی شتر ببست و برای گرفتن موزۀ اول برگشت. حنین فرصت کرده شتر را درربود اعرابی به آن دو موزۀ حنین ب خانه خودبرگشت. (غیاث) (آنندراج). نام موزه دوزی (کفش دوزی) از اهل حیره است که درباره وی مثلی زده شده است: رجع بخفی حنین و این مثل را برای کسی زنند که از سفر خود ناامید بازگردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
تأنیث حنیک. (منتهی الارب). رجوع به حنیک شود، ستور مادۀ نیک خوار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نیک خورنده از دواب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ فی یَ)
طایفۀ حنفی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بمعنی خداداد، حنینا و حننیا. پانزده نفر در کتاب مقدس به این اسم بودند. من جمله نبی کاذبی که در ایام ارمیا نبوت می نمود که گفت: ظروف خانه خداوند بعد از دو سال دیگر از بابل استرداد خواهد شد و یوغ چوبی را که بر حسب فرمودۀ خدا بر گردن ارمیای نبی بود شکسته، گفت: بدین طور یوغ عبودیت شهریار بابل را خواهید شکست. اما حضرت ارمیا در اول از ادعای او مشوش گردیده. بالاخره شفاهاً بوی گفت: که تو کذاب میباشی و به زودی خواهی مرد. در همان سال جهان را بدرود گفت و پیغمبران حقیقی گاه گاه بدین طور آزموده میشدند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خمیده و کج گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خمیده شدن و پیچیدن دست را. (آنندراج) ، مهربانی کردن و بدو درآمدن. (تاج المصادر بیهقی). مهربان شدن بر کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). تحنن: تحنی علیک النفس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ نا)
مهربان تر. شفیق تر: هو احنی الناس ضلوعاً علیک، ای اشفقهم علیک. (منتهی الارب) (تاج العروس)، امور و اعمال و کردار و کار و بار، سرگذشت و سرانجام. حوادث. ماجراها. کیفیات:
بشد فاش احوال شاه جهان
به پیش مهان و به پیش کهان.
فردوسی.
خداوند را احوالی که آنجاست مقررتر است. (تاریخ بیهقی). آثار و اخبار و احوالش آن است که در مقامات محمودی و در این تاریخ بیامد. (تاریخ بیهقی). و ماجری من احواله. (تاریخ بیهقی). این مرد احوال و عادات امیرمحمود نیک دریافته بود. (تاریخ بیهقی). چنانکه پیدا آمد در این نزدیک از احوال این پادشاه. (تاریخ بیهقی). پدر امیر ماضی... احوال مصالح ملک با وی گفتی. (تاریخ بیهقی). بحضرت خلافت... نامه ها نبشته گشت که این احوال و فرمانها خواسته آمد در هر بابی. (تاریخ بیهقی). سلطان مسعود... گفت:... ما در این هفته حرکت خواهیم کرد بر جانب بلخ تا آنچه نهادنی است با خانان ترکستان نهاده آید و احوال آن جانب را مطالعه کنیم. (تاریخ بیهقی) .برادر علی منگیتراک و فقیه بوبکر حصیری که دررسیدندبهرات احوال را بتمامی شرح کردند. (تاریخ بیهقی). بدان وقت شغل دیوان رسالت من می داشتم و آن احوال نیز شرح کنم بتمامی بجای خویش. (تاریخ بیهقی). از احوال این فرزند چیزی بر وی پوشیده نماندی. (تاریخ بیهقی).
احوال او بکام دل دوستدار شد
کایام تو بکام دل دوستدار باد.
مسعودسعد.
ای عزیزی که در همه احوال
جان من دوستیت خوار نداشت.
مسعودسعد
احوال جهان باد گیر باد
وین قصه ز من یاد گیر یاد.
مسعودسعد.
چنانکه تمامی احوال او از روز ولادت تااین ساعت... در آن بیاید. (کلیله و دمنه). و اگر شمه ای از احوال او درج کرده شود دراز گردد. (کلیله و دمنه). و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. (کلیله و دمنه). (دمنه) گفت: اگر قربتی یابم... از تقبیح احوال و افعال وی (شیر) بپرهیزم. (کلیله و دمنه).
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست.
انوری.
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد.
حافظ.
- احوال کسی گرفتن، استفسار احوال او کردن:
تو خود ای آفت دلها چه بگوئیم بگو
روز محشر اگر احوال دل ما گیرند.
؟
، جمع واژۀ حول. سالها، گشت های چیزها. انقلابات.
- احوال دهر، گردشهای روزگار، پیرامون: و هو احواله، او پیرامون آن است، اوقات که تو در آن هستی. احوال بجای مفرد نیز آرند. (غیاث اللغات). فارسیان احوال را که صیغۀ جمع عربی است مفرد اعتبار کنند و همچنین آمال بجای مفرد یعنی امل استعمال نمایند:
ای کرده حال خود عیان از صورت احوالها
آئینه دار هستیت تعبیرها در حالها.
تأثیر (آنندراج).
و آن را به احوالات جمع بندند.
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
بنی اشعر را بسه قبیله نسبت میکنند: حنیکه و رکب و بنوناحیه. و باز قبیلۀ حنیکه منشعب میشوند بدین شعوب مذکوره و قبایل مسطوره: جیله. آسن. سائبه. مراطه. زعانج. بنومجیده. حنیک. سدوس. ثابر. حدال. حشان. دودانک (دودنک). (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آزموده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرد استوارخرد بتجربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حنق. بخشم آمده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدیدالغیظ. (اقرب الموارد). خشمگین. خشمگن
لغت نامه دهخدا
(حَ فی یَ)
مؤنث حنیفی. عقیدۀ نیکو و مذهب حق. (ناظم الاطباء). و حنیفیه در اسلام میل بسوی اسلام و اقامت بر عقد آن است. (اقرب الموارد).
- سیوف حنیفیه، شمشیرهایی است منسوب به احنف بن قیس و او نخستین کسی است که دستور گرفتن آنها را داد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ نی یَ)
کمان. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). کمانی که به تیر انداختن آواز کند. (غیاث از منتخب) (آنندراج) (اقرب الموارد). ج، حنی، حنایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنیزه
تصویر حنیزه
کنگره، تاک (طاق)، کمان بی زه، کمان پنبه زنی، کج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیق
تصویر حنیق
خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنین
تصویر حنین
ناله و زاری، بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحنی
تصویر تحنی
خمیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احنی
تصویر احنی
کوژپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
مستقیم، ثابت و پایدار در دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
((حَ نِ))
راست، مستقیم، معتقد به اسلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنین
تصویر حنین
((حَ))
بانگ کردن از شادی یا اندوه، مهر، اشتیاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحنی
تصویر تحنی
((تَ حَ نّ))
مهر ورزیدن، خمیده شدن، کج گردیدن
فرهنگ فارسی معین