جدول جو
جدول جو

معنی حنکلاء - جستجوی لغت در جدول جو

حنکلاء
حب الحنکلاء، حبی است که فربهی افزاید و آنرا زنان بکار میداشته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ دِ)
چیده شدن رطب. (ناظم الاطباء). چیده شدن خرما با چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یقال: انذلی الرطب معه کیف شاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان است و 164 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
رجوع به کندلی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
رجوع به گنگلاج شود
لغت نامه دهخدا
(عُ صَ / صُ)
پیاز دشتی. رجوع به پیاز موش، اسقال و عنصل شود
لغت نامه دهخدا
(عُ صُ)
جایگاهی است در شعر منذر بن درهم کلبی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
مؤنث عنکبوت. (منتهی الارب). عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
نوعی خرمای شامی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کنده شدن زمین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مغاکی کنده شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بازگشتن. (از اقرب الموارد). فاگشتن. (تاج المصادر بیهقی). انصراف. (از اقرب الموارد). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ریخته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انصباب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خندیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دندان نمودن و خندیدن. (آنندراج). گماریدن. (تاج المصادر بیهقی). بگماریدن. (مصادر زوزنی) ، دانستن. (غیاث اللغات). شمردن. بحساب آوردن. تعداد کردن. عد کردن. (یادداشت مؤلف) :
همه خوبی انگار ای پهلوان
بدی ناید از شاه خود بی گمان.
فردوسی.
جمال صفاهان نظام دوم
که گیتی سیم جعفر انگاشتش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نهان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیش درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تقدم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ ذَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ کُ)
پرنده ای است. (محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(حُ دَ)
نام موضعی است. برخی حذیلاء به ذال معجمه آورده اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
روشن گردیدن کار و هویدا شدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انکشاف. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دروده شدن گیاه تر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). یقال: انخلی الخلی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ کَ)
جمع واژۀ حکیم، فیلسوفان. کندایان، طبیبان، شاعران، هم الذین یکون قولهم و فعلهم موافقاً للسنه. (تعریفات جرجانی). رجوع به حکما شود
لغت نامه دهخدا
(حُ ظَ)
حنظب. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). رجوع به حنظب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
علف دان مرغ. (مهذب الاسماء). چینه دان مرغان. (منتهی الارب). ج، حواصل. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). رجوع به حوصل و حوصله شود
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(حُ جَ)
آبی که آفتاب بدان نرسد. (منتهی الارب). تصغیر حجلاء. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انکلال
تصویر انکلال
دندان نمودن، کند شدن، نرم درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنکلیس
تصویر حنکلیس
یونانی تازی گشته مار ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفاء
تصویر انکفاء
برگردیدن رنگ، شکست خوردن، گراییدن، باز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکماء
تصویر حکماء
جمع حکیم، فرزانگان جمع حکیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنفاء
تصویر حنفاء
جمع حنیف راست کیشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
زیرکی هشیاری، زشت ناپسند، زیرک تیز هوش زیرکیدها، سختی شدت
فرهنگ لغت هوشیار
نکبا در فارسی باد کژ باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکماء
تصویر حکماء
((حُ کَ))
جمع حکیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
((نُ))
زیرکی، سختی، شدت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکباء
تصویر نکباء
((نَ))
باد نامساعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجلاء
تصویر انجلاء
((اِ جِ))
روشن شدن، آشکار گشتن
فرهنگ فارسی معین