جدول جو
جدول جو

معنی حنکل - جستجوی لغت در جدول جو

حنکل
(حَ کَ)
حناکل. ناکس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لئیم. (اقرب الموارد) ، کوتاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، درشت و سطبر. (منتهی الارب). درشت و ستبر. (ناظم الاطباء). مردی کوتاه و فرومایه. (مهذب الاسماء). ج، حناکل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنکت
تصویر حنکت
آزمایش، تجربه، زیرکی، آزمودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنظل
تصویر حنظل
میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، پژند، پهنور، پهی، شرنگ، فنگ، کرنج، کبست، گبست، کبستو، خربزۀ ابوجهل، هندوانۀ ابوجهل، ابوجهل، حنظله، علقم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنبل
تصویر حنبل
پوستین کهنه
فرهنگ فارسی عمید
(حَمْ بَ)
مردکوتاه بالا، کلان شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کوتاه بالای شکم بزرگ. (اقرب الموارد) ، فربۀ پرگوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پوستین یا پوستین کهنه، موزۀ کهنه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). الخف الخلق. (اقرب الموارد) ، دریا. (منتهی الارب). بحر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ بَ)
احمد بن محمد بن حنبل، مکنی به ابوعبدالله. امام محدثان است. (منتهی الارب). احمد بن محمد بن حنبل بن اسد بن ادریس بن عبدالله بن حیان بن انس بن قاسطبن مازن بن شیبان بن ذهل بن ثعلبه بن عکایه بن بکر بن وائل الشیبانی المروزی. امام السنه. تولد وی به سال 164 هجری قمری و وفات او بسال 224 هجری قمری اتفاق افتاد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به احمد حنبل شود
لغت نامه دهخدا
(حُکِ)
حنکل. ناکس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کوتاه. (منتهی الارب). قصیر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، درشت و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ کِ)
جمع واژۀ حنکل. (مهذب الاسماء). رجوع به حنکل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
مرد کوتاه و بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ظَ)
ثمر گیاهی است بقدر خربوزۀ خرد در نهایت تلخی که آنرا خربوزۀ ابوجهل گویند و آنچه بر درخت منحصر بیکی باشد از جملۀ سموم قتاله است، بدان جهت که تمامی قوه سمیه درخت در آن مجتمع میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). حنظله، یکی از آن. (از منتهی الارب). خربوزۀ تلخ و مستعمل زرد اوست. (منتهی الارب). هندوانۀ ابوجهل. قثاءالحمار. لوفا. (یادداشت مرحوم دهخدا). هندوانۀ تلخ. (تحفۀ حکیم مؤمن). کوسته. (یادداشت مرحوم دهخدا از تاج المصادر بیهقی). کبست. کبسته. (مفاتیح خوارزمی) :
نعمت و شدت او از پس یکدیگر
حنظلش با شکر و با گل خار آید.
ناصرخسرو.
بیرشوه تلخ و بیمزه چون زهر و حنظلند
با رشوه خوب و شیرین چون مغز و شکرند.
ناصرخسرو.
دو رخ چون جوز هندی ریشه ریشه
چو حنظل هر یکی زهری بشیشه.
نظامی.
اگر حنظل خوری از دست خوشخوی
به از شیرینی از دست ترش روی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ ضَ)
غدیر خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
قصیر و کوتاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِ جِ)
زن سطبر بی شرم بسیارفریاد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زن ستبر بی شرم بسیارفریاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ جُ)
ددی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از حیوانات درندۀ وحشی. (اقرب الموارد). حیوان وحشی خاصه شیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَ)
خنثل. ضعیف. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حُ تَ)
نجات و رهایی و چاره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حنتال شود
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ / حُ کُ)
کوتاه. (آنندراج). حبوکل. رجوع به حبوکر و حباکری شود
لغت نامه دهخدا
(حُمْ بُ)
شکوفۀ مغیلان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، لوبیاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قسمی از لوبیاء. (ناظم الاطباء) ، بار درخت غاف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ کَ)
آزمایش. (مهذب الاسماء). آزمایش و تجربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، حنک. (مهذب الاسماء) ، چوب یا دوال که میخهای پالان به وی استوار کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، چوبی که زیر زنخ ناقه بسته سر دیگر آن بر گردن بچه بندند تا ناقه بر آن مهربان گردد. (منتهی الارب). ج، حناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
نباتی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نوعی از گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ کَ)
پشتۀ مشرف از زمین بلند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ نُ کَ)
زن دانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن دانا و آزموده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دشوار. پوشیده. پیچیده
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنکل
تصویر بنکل
نسترن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنبل
تصویر حنبل
مرد کوتاه قد و بزرگ شکم، پوستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنثل
تصویر حنثل
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حندل
تصویر حندل
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
کبست گهت پر برف دشت و گاه پر مار - نبات او کبست و آب او قار بژند نه کرباس باشد به سان پرند - نه همرنگ گلنار باشد بژند (شاهنامه) از گیاهان تلخک پهبور شرنگ هندوانه ابو جهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنکه
تصویر حنکه
زن دانا و آزموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوکل
تصویر حوکل
زفت، کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسکل
تصویر حسکل
جانورک جانور بچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبکل
تصویر حبکل
کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنبل
تصویر حنبل
((حَ بَ))
مرد کوتاه قد بزرگ شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنظل
تصویر حنظل
((حَ ظَ))
هندوانه ابوجهل، میوه ای است به شکل هندوانه، کوچکتر از نارنج با رنگی زرد و طمعی بسیار تلخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنکل
تصویر بنکل
((بِ کَ))
آب نیم گرم، بلکل، بلکک
فرهنگ فارسی معین