استقامت و راستی دین، کژی پای، چنانکه سر انگشتهای پا سوی یکدیگر سپرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). حنف از عیوب خلقی اسب است و هوان یکون حافراً یدیه مکبوبین الی داخل. (صبح الاعشی ج 1 ص 26) ، راه رفتن بر پشت پا از جانب انگشت خرد، کژی در سینۀ قدم و فعل آن از سمع و کرم است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
استقامت و راستی دین، کژی پای، چنانکه سر انگشتهای پا سوی یکدیگر سپرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). حنف از عیوب خلقی اسب است و هوان یکون حافراً یدیه مکبوبین الی داخل. (صبح الاعشی ج 1 ص 26) ، راه رفتن بر پشت پا از جانب انگشت خرد، کژی در سینۀ قدم و فعل آن از سمع و کرم است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
ملخ نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، خبزدوک نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یا نوعی از خبزدوک است که درازباشد یا ستوری است مانند آن. (منتهی الارب). چیزی مانند خبزدوک که دراز است. ج، حناظب. (مهذب الاسماء)
ملخ نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، خبزدوک نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یا نوعی از خبزدوک است که درازباشد یا ستوری است مانند آن. (منتهی الارب). چیزی مانند خبزدوک که دراز است. ج، حناظب. (مهذب الاسماء)
ثمر گیاهی است بقدر خربوزۀ خرد در نهایت تلخی که آنرا خربوزۀ ابوجهل گویند و آنچه بر درخت منحصر بیکی باشد از جملۀ سموم قتاله است، بدان جهت که تمامی قوه سمیه درخت در آن مجتمع میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). حنظله، یکی از آن. (از منتهی الارب). خربوزۀ تلخ و مستعمل زرد اوست. (منتهی الارب). هندوانۀ ابوجهل. قثاءالحمار. لوفا. (یادداشت مرحوم دهخدا). هندوانۀ تلخ. (تحفۀ حکیم مؤمن). کوسته. (یادداشت مرحوم دهخدا از تاج المصادر بیهقی). کبست. کبسته. (مفاتیح خوارزمی) : نعمت و شدت او از پس یکدیگر حنظلش با شکر و با گل خار آید. ناصرخسرو. بیرشوه تلخ و بیمزه چون زهر و حنظلند با رشوه خوب و شیرین چون مغز و شکرند. ناصرخسرو. دو رخ چون جوز هندی ریشه ریشه چو حنظل هر یکی زهری بشیشه. نظامی. اگر حنظل خوری از دست خوشخوی به از شیرینی از دست ترش روی. سعدی
ثمر گیاهی است بقدر خربوزۀ خرد در نهایت تلخی که آنرا خربوزۀ ابوجهل گویند و آنچه بر درخت منحصر بیکی باشد از جملۀ سموم قتاله است، بدان جهت که تمامی قوه سمیه درخت در آن مجتمع میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). حنظله، یکی از آن. (از منتهی الارب). خربوزۀ تلخ و مستعمل زرد اوست. (منتهی الارب). هندوانۀ ابوجهل. قثاءالحمار. لوفا. (یادداشت مرحوم دهخدا). هندوانۀ تلخ. (تحفۀ حکیم مؤمن). کوسته. (یادداشت مرحوم دهخدا از تاج المصادر بیهقی). کبست. کبسته. (مفاتیح خوارزمی) : نعمت و شدت او از پس یکدیگر حنظلش با شکر و با گل خار آید. ناصرخسرو. بیرشوه تلخ و بیمزه چون زهر و حنظلند با رشوه خوب و شیرین چون مغز و شکرند. ناصرخسرو. دو رخ چون جوز هندی ریشه ریشه چو حنظل هر یکی زهری بشیشه. نظامی. اگر حنظل خوری از دست خوشخوی به از شیرینی از دست ترش روی. سعدی
مایل از هر دین باطل بسوی دین اسلام ثابت بر آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، برگشته از ملت های باطل. (ترجمان عادل بن علی) ، حاجی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در کلیات آمده در هر موضعی از قرآن که حنیف با مسلم آمده، مراد حاجی است نحو ولکن کان حنیفاًمسلماً و در هر موضع به تنهایی آمده، به معنی مسلم است نحو حنیفاً ﷲ. (اقرب الموارد) ، آنکه در ملت ابراهیم (ع) باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، حنفاء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، کفشگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حذاء. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مختون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ختنه کرده، مسلمان. (مهذب الاسماء). مسلمان راست دین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک دین. فرهودی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مستقیم. (اقرب الموارد). - دین حنیف، دین راست بدون اعوجاج. (ناظم الاطباء)
مایل از هر دین باطل بسوی دین اسلام ثابت بر آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، برگشته از ملت های باطل. (ترجمان عادل بن علی) ، حاجی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در کلیات آمده در هر موضعی از قرآن که حنیف با مسلم آمده، مراد حاجی است نحو ولکن کان حنیفاًمسلماً و در هر موضع به تنهایی آمده، به معنی مسلم است نحو حنیفاً ﷲ. (اقرب الموارد) ، آنکه در ملت ابراهیم (ع) باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، حُنفاء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، کفشگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حذاء. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مختون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ختنه کرده، مسلمان. (مهذب الاسماء). مسلمان راست دین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک دین. فرهودی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مستقیم. (اقرب الموارد). - دین حنیف، دین راست بدون اعوجاج. (ناظم الاطباء)
کبست گهت پر برف دشت و گاه پر مار - نبات او کبست و آب او قار بژند نه کرباس باشد به سان پرند - نه همرنگ گلنار باشد بژند (شاهنامه) از گیاهان تلخک پهبور شرنگ هندوانه ابو جهل
کبست گهت پر برف دشت و گاه پر مار - نبات او کبست و آب او قار بژند نه کرباس باشد به سان پرند - نه همرنگ گلنار باشد بژند (شاهنامه) از گیاهان تلخک پهبور شرنگ هندوانه ابو جهل