جدول جو
جدول جو

معنی حنظف - جستجوی لغت در جدول جو

حنظف
(حَظَ)
کلان شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنیف
تصویر حنیف
(پسرانه)
درست و پاک، راستین، خداپرست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
راست، مستقیم، ثابت و پایدار در دین، کسی که متمسک به دین اسلام یا در ملت ابراهیم و موحد باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنظل
تصویر حنظل
میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، پژند، پهنور، پهی، شرنگ، فنگ، کرنج، کبست، گبست، کبستو، خربزۀ ابوجهل، هندوانۀ ابوجهل، ابوجهل، حنظله، علقم
فرهنگ فارسی عمید
(حَ نَ)
استقامت و راستی دین، کژی پای، چنانکه سر انگشتهای پا سوی یکدیگر سپرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). حنف از عیوب خلقی اسب است و هوان یکون حافراً یدیه مکبوبین الی داخل. (صبح الاعشی ج 1 ص 26) ، راه رفتن بر پشت پا از جانب انگشت خرد، کژی در سینۀ قدم و فعل آن از سمع و کرم است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَظْ ظَ)
پاک کرده شده. (آنندراج). پاک و پاکیزه کرده شده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تنظیف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاکی نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پاکی نمودن به تکلف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاکی جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تنزه از بدیها. (از اقرب الموارد) ، پاکیزه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَتَ)
ملخ که بال و پر آن برکنده باشند برای پختن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ / حِ جِ / حُ جُ)
حنجفه. سرسرین که نزدیک حجبه است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). رأس الورک ممایلی الحجبه. (اقرب الموارد). طرف حرقفۀ ورک
لغت نامه دهخدا
(حَ طَ)
کلان شکم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ ظُ / حَ ظَ / حُ ظَ)
ملخ نر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، خبزدوک نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یا نوعی از خبزدوک است که درازباشد یا ستوری است مانند آن. (منتهی الارب). چیزی مانند خبزدوک که دراز است. ج، حناظب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ظَ)
ثمر گیاهی است بقدر خربوزۀ خرد در نهایت تلخی که آنرا خربوزۀ ابوجهل گویند و آنچه بر درخت منحصر بیکی باشد از جملۀ سموم قتاله است، بدان جهت که تمامی قوه سمیه درخت در آن مجتمع میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). حنظله، یکی از آن. (از منتهی الارب). خربوزۀ تلخ و مستعمل زرد اوست. (منتهی الارب). هندوانۀ ابوجهل. قثاءالحمار. لوفا. (یادداشت مرحوم دهخدا). هندوانۀ تلخ. (تحفۀ حکیم مؤمن). کوسته. (یادداشت مرحوم دهخدا از تاج المصادر بیهقی). کبست. کبسته. (مفاتیح خوارزمی) :
نعمت و شدت او از پس یکدیگر
حنظلش با شکر و با گل خار آید.
ناصرخسرو.
بیرشوه تلخ و بیمزه چون زهر و حنظلند
با رشوه خوب و شیرین چون مغز و شکرند.
ناصرخسرو.
دو رخ چون جوز هندی ریشه ریشه
چو حنظل هر یکی زهری بشیشه.
نظامی.
اگر حنظل خوری از دست خوشخوی
به از شیرینی از دست ترش روی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مایل از هر دین باطل بسوی دین اسلام ثابت بر آن. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، برگشته از ملت های باطل. (ترجمان عادل بن علی) ، حاجی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در کلیات آمده در هر موضعی از قرآن که حنیف با مسلم آمده، مراد حاجی است نحو ولکن کان حنیفاًمسلماً و در هر موضع به تنهایی آمده، به معنی مسلم است نحو حنیفاً ﷲ. (اقرب الموارد) ، آنکه در ملت ابراهیم (ع) باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، حنفاء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، کفشگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حذاء. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، مختون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ختنه کرده، مسلمان. (مهذب الاسماء). مسلمان راست دین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پاک دین. فرهودی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مستقیم. (اقرب الموارد).
- دین حنیف، دین راست بدون اعوجاج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ابن ریاب الانصاری. یکی از اصحاب است. در غزوۀ احد و دیگرغزوات حضور داشت و در محاربۀ معونه بشهادت رسید
لغت نامه دهخدا
(تَ)
میل کردن. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کژ قرار دادن پا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنظف
تصویر تنظف
پاکی نمودن، پاکی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
کبست گهت پر برف دشت و گاه پر مار - نبات او کبست و آب او قار بژند نه کرباس باشد به سان پرند - نه همرنگ گلنار باشد بژند (شاهنامه) از گیاهان تلخک پهبور شرنگ هندوانه ابو جهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنف
تصویر حنف
استقامت و راستی دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
مستقیم، ثابت و پایدار در دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنظل
تصویر حنظل
((حَ ظَ))
هندوانه ابوجهل، میوه ای است به شکل هندوانه، کوچکتر از نارنج با رنگی زرد و طمعی بسیار تلخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنیف
تصویر حنیف
((حَ نِ))
راست، مستقیم، معتقد به اسلام
فرهنگ فارسی معین
مسلمان، موحد
متضاد: کافر، مشرک، ناخداباور، راست کیش، پاک دین، راست دین
متضاد: بدکیش، راست، برحق، درست
متضاد: ناحق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تلخک، هندوانه ابوجهل
فرهنگ واژه مترادف متضاد