جدول جو
جدول جو

معنی حنتوف - جستجوی لغت در جدول جو

حنتوف
(حُ)
مرد ریش کننده از هیجان صفراء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه موی روی خود برکند. ج، حناتیف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حتوف
تصویر حتوف
حتف ها، مرگ های طبیعی، موت ها، جمع واژۀ حتف
فرهنگ فارسی عمید
(حُ)
سر استخوانهای پهلو از جانب پشت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، حناجف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). طرف حزقفهالورک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از بیخ برکنده شده. (ناظم الاطباء). موی یا پر از بیخ برکنده. (از اقرب الموارد) ، مولع برای کندن ریش خود و بدان از مخنث کنایه کنند، زیرا این کار از عادات اوست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَتَ)
ملخ که بال و پر آن برکنده باشند برای پختن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حتف. (منتهی الارب) : همه را طعمه سیوف و عرضۀ حتوف گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). ملک زوزن عنان او عیان بگرفت و به اعیان ارکان اشارت کرد تا سیوف حتوف از نیام برکشیدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حتوف
تصویر حتوف
جمع حتف، مرگ ها جمع حتف مرگها هلاکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتوف
تصویر حتوف
((حُ))
جمع حتف، مرگ ها، هلاک ها
فرهنگ فارسی معین