جدول جو
جدول جو

معنی حنائن - جستجوی لغت در جدول جو

حنائن
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حنین که اسمی است جمادی الاولی و الاّخره را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حنان
تصویر حنان
(پسرانه)
بخشاینده، از صفات خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشاینده، بسیار مهربان، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ ءِ)
جمع واژۀ کنّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
ضبط دیگری است از نائین. رجوع به نائین شود: (به سال 744) ملک اشرف خواست که نائن را که از توابع یزد است غارت کند، (امیر مبارزالدین محمد) شاه مظفر و شاه سلطان را جهت دفع ایشان به نائن فرستاد. ایشان را در راه خبر آمد که بیست هزار مرد ملک اشرف گرد قصبۀ نائن برآمده اند. (تاریخ گزیده ص 638). امیر مبارزالدین محمد از کرمان متوجه یزد شد و چون شنید که ملک اشرف قصد غارت نائن دارد شاه مظفر و شاه سلطان خواهرزادۀ خود را مأمور حفظ نائن کرد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 82)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
گول. احمق
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
نامی از نامهای خدای تعالی. (غیاث) : و در دعا آمده: یا حنان و یا منان. حنان کسی که میپذیرد و قبول میکند از کسی که اعراض کرده است از او و منان کسی که پیش ازسؤال به نوافل و عطایا آغاز کند و این هر دو از صفات ذات باریتعالی هستند. (ناظم الاطباء) :
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند بحشر حنان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
آرزوکننده چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، رحمت کننده. (غیاث). بخشاینده. (منتهی الارب). ذوالرحمه. (اقرب الموارد) (آنندراج). مهربان. (مهذب الاسماء) ، متوجه شوندۀ بر سر تابندۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج). روی آورنده بکسی که اعراض کرده و روی گردانیده از او. (از شرح قاموس) ، تیر که آواز دهد وقت گردانیدن میان انگشتان. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نوحه کننده و نالان، راه پیداو آشکار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج).
- حمس حنان، دلاور که او راست آواز بجهت سرعت وی. (منتهی الارب) (آنندراج). بائص له حنین من سرعته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا)
حنا که بدان خضاب کنند. (ناظم الاطباء). حنا. (منتهی الارب) (آنندراج). حناء. (اقرب الموارد). رجوع به حنا و حناء شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به اندلس، جایی با نعمت بسیار و آبادانی و تجارت و هوای معتدل. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
ضنائن اﷲ، خاصان خلق او. و فی الحدیث: ان ﷲ تعالی ضنائن من خلقه یحییهم فی عافیه و یمیتهم فی عافیه. (منتهی الارب). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضنائن عبارتست از مخصوصان بارگاه حق عزّاسمه و آنان کسانی هستند که او - تقدست اسمائه - از آشکار ساختن و در شمار سایر مردم آوردن آنها خودداری فرماید، برای آنکه قرب و منزلت آنها نزد باری تعالی بسیار است و از نفائس آفرینش محسوبند، چنانکه پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرموده که: ان للّه ضنائن من خلقه البسهم النور الساطع یحییهم فی عافیه و یمیتهم فی عافیه. کذا فی اصطلاحات الصوفیه. و رجوع به تعریفات جرجانی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
جمع واژۀ حنین. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ حنین. (ناظم الاطباء). رجوع به حنین شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حنیره. کنگرۀ طاق و کمان یا کمان بی زه و کمانچۀ پنبه زدن زنان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا ءَ)
یکی حنّاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حناء شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
منسوب به حنا: رنگ حنایی، رنگی زرد که بسرخی زند. چیزی که برنگ حنا باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا ئی ی)
منسوب به حناء. حنافروش. (الانساب) (ناظم الاطباء). ج، حنائیون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حائنه به معنی بلای مهلک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنائی
تصویر حنائی
برناکی از رنگ ها، یرنابسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائن
تصویر حائن
گول، احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنان
تصویر حنان
بخشایش، بخشودن و نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنائن
تصویر ضنائن
به گونه رمن بر جستگان بر کشیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنائر
تصویر حنائر
جمع حنیره، کنگره ها، کمان های بی زه، کمانچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ))
رحمت، بخشایش، مهربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حنان
تصویر حنان
((حَ نّ))
بخشاینده، بسیار مهربان
فرهنگ فارسی معین
بخشاینده، بخشنده، رحمان، مهربان، رحیم، شقیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد