دهی جزء دهستان بهنام پازوکی بخش ورامین شهرستان تهران. معتدل و دارای 200 تن سکنه است. آب از رود خانه جاجرود و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان بهنام پازوکی بخش ورامین شهرستان تهران. معتدل و دارای 200 تن سکنه است. آب از رود خانه جاجرود و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی از دهستان یعقوب وندپاپی بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و گرم است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمۀ حمام و رود زال. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ پاپی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان یعقوب وندپاپی بخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد. تپه ماهور و گرم است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمۀ حمام و رود زال. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ پاپی می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام یک قصبه و اسکله ای است در ساحل شرقی تونس و 3000 تن نفوس دارد. روغن زیتون و گندم از این محل صادر میشود. یک سور گرداگرد وی را فراگرفته در بیرون سور باغها و بستانهای دلگشا و باصفا دارد ونیز بناهای عالی در آن مشاهده میگردد و خرابه های یک شهر قدیم در حومه های آن یافت شود. (قاموس الاعلام)
نام یک قصبه و اسکله ای است در ساحل شرقی تونس و 3000 تن نفوس دارد. روغن زیتون و گندم از این محل صادر میشود. یک سور گرداگرد وی را فراگرفته در بیرون سور باغها و بستانهای دلگشا و باصفا دارد ونیز بناهای عالی در آن مشاهده میگردد و خرابه های یک شهر قدیم در حومه های آن یافت شود. (قاموس الاعلام)
نهایت و غایت کوشش. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) : حماداک ان تفعل کذا. (از منتهی الارب). ای مبلغ جهدک و قیل غایتک و عن ابن الاعرابی، ای قصاراک ان تنجومنه رأساً برأس. (اقرب الموارد)
نهایت و غایت کوشش. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) : حماداک ان تفعل کذا. (از منتهی الارب). اَی مبلغ جهدک و قیل غایتک و عن ابن الاعرابی، ای قصاراک ان تنجومنه رأساً برأس. (اقرب الموارد)
گرمابه. مذکر است. (از منتهی الارب). ج، حمامات. (منتهی الارب). وفارسیان به تخفیف نیز استعمال نمایند. (آنندراج). - امثال: رستم در حمام، نقش در حمام. اگر تو آدمئی اعتقاد من آنست که دیگران همه نقشند بر در حمام. ؟ مثل حمام جن است، یعنی یکی از یکی درازترند. مثل حمام زنانه، که همگی در آن واحد سخن گویند
گرمابه. مذکر است. (از منتهی الارب). ج، حمامات. (منتهی الارب). وفارسیان به تخفیف نیز استعمال نمایند. (آنندراج). - امثال: رستم در حمام، نقش در حمام. اگر تو آدمئی اعتقاد من آنست که دیگران همه نقشند بر در حمام. ؟ مثل حمام جن است، یعنی یکی از یکی درازترند. مثل حمام زنانه، که همگی در آن واحد سخن گویند
منسوب به حمام. گرمابه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حافظ حمام. (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین) ، صاحب حمام. (از اقرب الموارد) ، حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین)
منسوب به حمام. گرمابه بان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حافظ حمام. (اقرب الموارد). گرمابه دار. (فرهنگ فارسی معین) ، صاحب حمام. (از اقرب الموارد) ، حقوقی که گرمابه دار ده و قریه را دهند. (فرهنگ فارسی معین)