جدول جو
جدول جو

معنی حماریه - جستجوی لغت در جدول جو

حماریه
(حِ ری یَ)
فریضۀ مشترکه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماریه
تصویر ماریه
(دخترانه)
زن سپید و درخشان، نام یکی از همسران پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
نامه ای که به وسیلۀ آن کسی را به بازپرسی یا به دادگاه فرامی خوانند، احضارنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(ری یَ)
مؤنث ماری. (اقرب الموارد) .رجوع به ماری شود، سنگخوار. (منتهی الارب). مرغ سنگخوار که به تازی قطا نیز گویند. (ناظم الاطباء). مرغ سنگخوار تابان و نرم بدن. (از اقرب الموارد)،
{{صفت}} زن سفیدرنگ درخشان و تابان بدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماریه (ی ) شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است. (از الفهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام دختر ارقم بن ثعلبه از ملوک آل جفنه و یا دختر ظالم بن وهب که صاحب دو گوشوارۀ گرانبها بود و آنها را به خانه کعبه هدیه کرده بوده و گویند در این گوشواره ها دویست دینار بود و یا گوهری بود که چهل هزار دینار قیمت داشت ویا دو مروارید که هرکدام به اندازۀ تخم کبوتری بود. و منه المثل: خذه ولو بقرطی ماریه یعنی بگیر آن رابه هر حال که باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مجمع الامثال میدانی و عقدالفرید ج 1 ص 289، 293 و ج 3 ص 12، 13 و دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی چ 1 متن و حاشیۀ ص 80 و تعلیقات همین کتاب ص 202 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
زن سپید درخشان رنگ تابان بدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گوسالۀ مادۀ سپیدرنگ. (منتهی الارب). گوسالۀ مادۀ سپید تابان بدن. (ناظم الاطباء) ، گاو ماده با بچۀ تابان بدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بچه گاو سپید نرم بدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماری شود
لغت نامه دهخدا
(حَ مارْ رَ)
سختی گرمای تموز. (مهذب الاسماء). سختی گرما. (منتهی الارب). و گاه در شعر بتخفیف راء آید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما رَ)
اسب پالانی، خربندگان. یکی حمّار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ رَ)
حمار. (اقرب الموارد). ماده خر. (منتهی الارب). خرماده. (مهذب الاسماء). رجوع به حمار شود، سنگها که گرد خانه صیاد برپا باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صخرۀ عظیم. (از اقرب الموارد). سنگ بزرگ، سنگ که گرداگرد حوض نهند تا آب بیرون نرود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر سنگ پهنا که بر لحد نهند. (منتهی الارب). سنگی عریض که بر لحد گذارند. (اقرب الموارد) ، چوبی است در هودج. ج، حمائر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نام حره ای است. (منتهی الارب) ، پشت پای مردم. پشت قدم، خرک حلاج. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ری یَ /عَمْ ما یَ)
هودجی که در آن نشینند. (از اقرب الموارد). ج، عماریات: فأخرج رأسه من العماریه و علیه مطرف خزّذووجهین. (عیون أخبارالرضا). رجوع به عماری شود
لغت نامه دهخدا
(حِ ری یَ)
تأنیث حجاری. زن منسوب بوادی الحجارۀ اندلس
لغت نامه دهخدا
(حَ سی یَ)
مؤنث حماسی. رجوع به حماسی شود
لغت نامه دهخدا
ابن طولون، مکنی به ابوالجیش. نام امیر دوم از امرای بنی طولون که در زمان خلفای عباسی در مصر حکومت میکردند. در تاریخ 270 هجری قمری پس از وفات پدر بمسند امارت جلوس نمود وپس از چندی بمراجعت بمصر مجبور شد و پس از یک سال بجانب طرطوس رفته خطبا را بخطبه خواندن بنام خود وادار ساخت و در سنۀ 289 هجری قمری پس از وفات معتمد بالله احمد بن موفق، نامبرده بلقب معتضد بالله ملقب و خلیفه شد. وی در دمشق بقتل رسید در سنۀ 281 هجری قمری و نعش وی را بمصر آورده در مقبرۀ پدرش مدفون ساختند و پسرش ابوالعساکر جیش جانشین او گردید. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(حَ ری یَ)
مؤنث حواری. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حواری شود، حضریه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
افعی کاسته تن از کلان سالی که بجز سر و جان و زهر در وی هیچ نمانده باشد. (منتهی الارب). آن مار که از بسیاری زهر و پیری نقصان گرفته بود. (مهذب الاسماء). مار پیر پرخطر
لغت نامه دهخدا
(حِ ری یَ)
ام العلاء بنت یوسف اندلسیه است
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما ری یَ)
نام فرقه ای است از فرق فطحیّه که آن از فرق شیعه است. و عماریه اصحاب عمار بن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260)
نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی. ریاست این بطن با فرزندان مظفر بن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67)
لغت نامه دهخدا
(عَ شی یَ)
قریه ای است در یمامه ازآن عبدالله بن دؤل. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از متن اللغه). و مؤلف منتهی الارب آن را به تخفیف یاء ضبط کرده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمرایه
تصویر حمرایه
توسکا توسه: درخت توسکای قشلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماسیه
تصویر حماسیه
مونث حماسی: اشعار حماسیه، جمع حماسیات
فرهنگ لغت هوشیار
نام عموم فرقه هایی که به نص جلی علی بن ابیطالب (ع) را جانشین پیغمبر اسلام دانند و معتقدند که امامت در فرزندان علی (ع) باقی است و دنیا هیچوقت از امام خالی نیست و منتظرند که یکی از علویان در آخرالزمان ظهور کند و دنیا را پر از عدل و داد نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرابیه
تصویر حرابیه
چای تازی
فرهنگ لغت هوشیار
هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
منسوب به بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حماره
تصویر حماره
ماده خر
فرهنگ لغت هوشیار
وافرانامه نامه ای که بوسیله آن کسی را بجایی فرا میخوانند، ورقه ایست که مستنطق خطاب بمتهم برای حضور یافتن نزد وی در ساعات معین صادر میکند و در صورت عدم حضور دستور جلب او را صادر مینماید احضاریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماریه
تصویر ماریه
زن سپید درخشان رنگ تابان بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
فرانسوی آبدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احضاریه
تصویر احضاریه
((اِ یِّ))
احضارنامه، نامه ای که به وسیله آن شخص را به دادگاه یا هر جای دیگر فراخوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
((بَ یِّ))
اشعاری که درباره فصل بهار گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثمانیه
تصویر ثمانیه
((ثَ یِ))
هشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
آبدیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احضاریه
تصویر احضاریه
خواست برگ، پیداخواست
فرهنگ واژه فارسی سره